حسین سلیمی در کرسی نظریهپردازی خود گفت: ایده اصلی من این است که گرایشهای مختلف نظری و روابط بینالملل برای فهم جهان و روابط جهانی از ماتریالیسم عبور کرده و به یک فضای عمومی معناگرایی وارد شده است، به این ترتیب حتی ماتریالیستهای سابق یعنی کسانی که براساس مبانی اندیشهگیشان ماتریالیست تلقی میشدند به طور ناگزیر در فضای جدید معناگرایانه قرار گرفتهاند و این یک جریان عمومی وارد شده در حوزههای مختلف است.
سارا رحیمی- عطنا؛ پیش اجلاسیه طرح «از مادیگرایی به معناگرایی در فهم روابط بینالملل» با ارائه حسین سلیمی، رئیس دانشگاه علامه طباطبائی و استاد تمام رشته روابط بینالملل این دانشگاه و با حضور رضا سیمبر، عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان، محمدرضا دهشیری، دانشیار رشته علوم سیاسی دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه و اصغر کیوان حسینی، دانشیار رشته روابط بینالملل دانشگاه تهران در جایگاه منتقد چهارشنبه، ۲۳ اسفندماه 96 به همت معاونت پژوهشی دانشگاه علامه طباطبائی و دبیرخانه هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره شورای عالی انقلاب فرهنگی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.
همچنین حمیرا مشیرزاده، دانشیار رشته روابط بینالملل دانشگاه تهران، ابراهیم متقی، استاد تمام رشته روابط بینالملل دانشگاه تربیت مدرس و سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، استاد تمام روابط رشته روابط بینالملل در جایگاه داوران کرسی در این نشست حضور داشتند.
حسین سلیمی، رئیس دانشگاه علامه طباطبائی و استاد تمام رشته روابط بینالملل این دانشگاه در ابتدای این نشست با بیان اینکه ایده من نظریهای درباره نظریهها است، گفت: مدام گفته میشود که نظریه باید درباره جهان واقع باشد، گویی جهان واقع امری جدا از ذهن است و پدیدههایی خارج از ذهن انسان در عالم واقع وجود دارد که توصیف و تبیین ما از آن به نظریه تبدیل میشود اما اینکه نظریهای درباره جریان نظریهپردازی وجود داشته باشد کمتر اتفاق افتاده و آن کاری است که من تلاش کردم در این تحقیق آن را محقق کنم.
او ادامه داد: ما باید با نگاه به معنای عام و تخصصی نظریه، تعریفی از آن ارائه و سپس خود را با آن مفهوم انطباق دهیم مثلاً یک معنا از نظریه در روابط بینالملل، تکقطبی، دوقطبی و یا نبود قطب در جهان و همچنین استثماری بودن و یا توزیع عادلانه امکانات در جهان است.
سلیمی افزود: یک معنای دیگر از نظریه این است که مثلاً بگوییم مجموع کسانی که درباره روابط بینالملل میاندیشند این تحول اساسی را پیدا کردند یعنی آنچه که از ذهن نظریهپردازان روابط بینالملل میگذرد حرکت از این وضعیت به این وضعیت بوده است. بنابراین رصد و تبیین آنچه که در ذهن نظریهپردازان روابط بینالملل و فهم عمومی روابط بینالملل میگذرد خود گونهای از نظریه است.
او با اشاره به اینکه بیشترین مراجعه درباره تعریف مفهوم عمومی «نظریه» از لغتنامه آنلاین کمبریج است، اظهار کرد: کلمه «تئوری» در یونان باستان در استفاده روزمره به معنای نگاه کردن و نظاره کردن بوده و سپس تبدیل به «نظارهگری از منظر اندیشهورزی» که شامل مفاهیمی از قبیل تعمیم است، میشود.
این استاد روابط بینالملل به تعریف تئوری اشاره کرد و گفت: تئوری یعنی هرآنچه که در عالم واقعیت و در خارج از ذهن انسانی یا توسط ذهن انسانی تدوین شده باشد به عبارتی هر آنچه که بخواهد یک قاعدهمندی پیدا کند، آن را تعمیم دهد و یک نگاه اندیشهورزانه به جریان واقعیت باشد تئوری است.
او تصریح کرد: در نظریهها گفته شده که مثلاً معناگرایی به وجود آمده، رئالیسم را در بسیاری از مواقع تغییر داده است اما اگر ما به این نتیجه برسیم که این یک جریان عمومی در نظریهپردازی است و یک تغییر عمومی در فهم مسائل داشتهایم، تبدیل به یک نظریه میشود.
سلیمی با بیان اینکه نظریه من درباره جریان عمومی نظریهپردازی در روابط بینالملل است، گفت: هدف من مطرح کردن یک نگاه در مقابل یک نگاه دیگر مثل مطرح شدن نگاه مارکسیستی در مقابل نگاه لیبرالیستی که برای مقابله با آن آمده است، نیست بلکه هدف گفتن این است که جریان عمومی نظریهپردازی در روابط بینالملل از یک وضعیتی به یک وضعیت دیگر تغییر پیدا کرده است.
او افزود: ایده اصلی من این است که گرایشهای مختلف نظری و روابط بینالملل برای فهم جهان و روابط جهانی از ماتریالیسم عبور کرده و به یک فضای عمومی معناگرایی وارد شده است، به این ترتیب حتی ماتریالیستهای سابق یعنی کسانی که براساس مبانی اندیشهگیشان ماتریالیست تلقی میشدند به طور ناگزیر در فضای جدید معناگرایانه قرار گرفتهاند و این یک جریان عمومی وارد شده در حوزههای مختلف است.
رئیس دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به اینکه رشته روابط بینالملل در ابتدا بر بستر ایدهآلیسم بود، خاطرنشان کرد: رشته روابط بینالملل با اندیشههای ایدهآلیستی شکل گرفت حتی در اواخر قرن هجدم اولین رساله مستقل از جانب «کانت» درباره روابط بینالملل، مبنایی کاملاً ایدهآلیستی داشت از آن جهت که میخواهد هنجارهای جاری در روابط بینالملل را توضیح دهد اما در همان جریان ایدهآلیستی به هنگام توضیح در مورد امر واقع، به نوعی رگوریشههای ماتریالیسم دیده میشود.
او ادامه داد: در مناظره اول روابط بینالملل که جدال فکری بین ایدهآلیستها (کسانی که قصد برساختن امر ایدهآل دارند) و رئالیستها (کسانی که در مورد چیستی واقعیت صحبت میکنند) مطرح است، نظریهپردازان ایدهآلیست با معیارهای ماتریالیستی به امر واقع میپردازند به عبارت دیگر با مفهوم ماتریالیستی به مفاهیم قدرت، سرزمین و مواردی از این قبیل نگاه میکنند.
سلیمی تصریح کرد: بعد از مناظره اول یعنی از دهه 1930 به بعد شاهد حاکمیت تاموتمام ماتریالیسم در متدولوژی، فهم و جریانهای رقیب رشته، دانش و جریان اصلی مفاهیم روابط بینالمللی هستیم. ماتریالیسم یعنی قائل بودن به پدیدههای مادی خارج از ایدههای انسانی که این پدیدههای مادی در تعیینکنندگی جریانهای اصلی و کنش بازیگران روابط بینالملل، نقش اصلی را ایفا میکند.
او اضافه کرد: حتی نگاه به انسان یک نگاه ماتریالیستی است. انسان یک موجود غریزی بر مبنای منفعت است که وقتی در قالب جامعه سیاسی یا تصمیمگیر، حیات خود را در معرض خطر میبیند از خود دفاع میکند امنیت فیزیکی، ادامه حیات و ادامه بقا تبدیل به مهمترین موضوع روابط بینالملل میشود و برای نگهداری آن به قدرت احتیاج دارد.
این استاد رشته روابط بینالملل ادامه داد: از نظر «مورگنتا» تمام المانهای قدرت به غیر از دو مورد آنها عناصر مادی هستند و امر غیرمادی چگونگی استفاده کردن از آنها است ضمن اینکه همیشه این قدرتجویی بنابراین و منفعتطلبی انسان، قاعده عام سیاست بینالملل بوده است. مورگنتا آغازگر نگاهی است که جریانهای تعیینشده در عرصه روابط بینالملل را مورد بحث و تأکید قرار میدهد و اینجا است که جریان ماتریالیسم به صورت جدی غالب میشود.
او با بیان اینکه مبنای تمام بحثها و فهمها در مطالعات بینالملل، ماتریالیسم است، گفت: در دوره جنگ جهانی دوم شاهد یک جریان عمیق نظری بسیار گسترده که منتقد آن، علم روابط بینالملل (دارای پایه عمیق ماتریالیستی یعنی مارکسیسم) است، هستیم. در این دوره، مارکسیسم به علت وجود اتحاد جماهیر شوروی و گرایشهای مارکسیستی در دنیا به جریان اصلی انتقادی در عرصه روابط بینالملل تبدیل میشود.
سلیمی یادآور شد: مارکسیسم به پدیدههای بینالمللی به شکل عینیتهایی مینگرد که در مورد آن یک قواعد مشخص برای تغییر، کنشگری و فهم وجود دارد؛ یک ماتریالیسمی که حتی جریانهای انقلابی مختلف را در برمیگیرد. بنابراین جریان ماتریالیستی به نوعی تمام فضای منتقدان و مباحثات اصلی در روابط بینالملل را میگیرد.
او با اشاره به اینکه رصد عمومی در جریانهای مختلف نظریهپردازی روابط بینالملل سبب پی بردن به یک تغییر اساسی شد، اظهار کرد: همانطور که از دهه 1950 به بعد جریان ماتریالیسم تمام فضای رشته را گرفت، از اواخر دهه 1990 میلادی نیز شاهد حاکمیت فضایی به نام «معناگرایی» هستیم که در نظریههای مختلف غالب شده و نگاههای مختلف را تغییر میدهد به نوعی که نظریهپرداز جدید نمیتواند در فضای ماتریالیستی محض، اندیشه قابل قبولی در فضای نظریهپردازی امروزی ارائه دهد.
استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه با بیان اینکه رئالیسم مبتنی بر ماتریالیسم به تدریج به سمت مبانی معرفتی معناگرایی تغییر پیدا کرده است، گفت: در رئالیسم و نئولیبرالیسم این تغییر به طور اساسی به وجود آمده و به عبارتی شکل گرفتن مفهوم قدرت نرم به جای قدرت سخت نشانه تغییر کردن از مادیگرایی به معناگرایی است.
او ادامه داد: مفهوم قدرت نرم که از درون نئولیبرالیسم نشئت میگیرد نشاندهنده تغییر از مبانی اقتصادگرایانه و ماتریالیستی محض به سمت نوع دیگری از فهم در روابط بینالملل است. یکی از جالبترین تغییرات در حوزه مارکسیسم است به گونهای که نظریه نظام جهانی (تقسیمبندی جهان به مرکز- پیرامون) در این حوزه، نظریهای مبتنی بر نگاه ماتریالیسم تاریخی تلقی میشود.
سلیمی با اشاره به اینکه تمام سازوکارهای امر مدرن از دولت- ملت گرفته تا نظام سرمایهداری در درون صنعت فرهنگ و صنعت سازنده ذهنیت انسان و همچنین نظریه انتقادی از ماتریالیسم دور شدهاند، گفت: حوزه روابط بینالملل نیز از ماتریالیسم دور شده است. بحث جدید ماتریالیستهای تاریخی چگونگی فهم ایدهها به عنوان فرآیندهای اجتماعی و مادی است.
او افزود: مادیت یک ساختار ایده خلق شده توسط انسان است. انسان با ایدههایش در مبنای مارکسیستی و برای تبیین ماتریالیسم تاریخی، جهان را میپذیرد. نظریهپردازی در روابط بینالملل مستلزم مشخص کردن تکلیف با مفاهیمی چون ایده، ساختار آگاهی و ساختار معنایی است.
رئیس دانشگاه علامه خاطرنشان کرد: براساس نمونهها و استدلالهای متنوع در گرایشهایی مثل سازهانگاری، مطالعات فرهنگی، پستمدرنیسم و نظریه انتقادی، گرایش معناگرایی کاملاً مشهود است بنابراین به نظر میرسد که در نئولیبرالیسم، مارکسیسم، رئالیسم و همچنین در فضای عمومی نظریهپردازی روابط بینالمللی هم این تغییر اتفاق افتاده است.
او با بیان اینکه نظریهپرداز امروزی با ماتریالیسم محض، امکان فهم، ارائه و گسترده کردن نظریه خود را در عرصه بینالمللی ندارد، اظهار کرد: ایرانیان از گذشته تاکنون نگاهی سنخیت یافته با مبانی معناگرایانه داشتهاند به گونهای که در روابط سیاست خارجی ایران هم دیده میشود. بنابراین ایرانیان امکان این را که در فضای نظریهپردازی، تفکر بینالمللی و حتی در طرح ایدههای جدید در روابط بینالمللی به شدت مورد توجه قرار گیرند و اندیشهشان رایج شود، موقعیت فوقالعادهای دارند چراکه بنیان اصلی تفکر آنها با فضای عمومی نظریهپردازی در روابط بینالملل امروز بسیار سازگار است.
در ادامه این نشست، رضا سیمبر، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه گیلان در جایگاه منتقد، در ابتدا به خوبیهای این کار اشاره کرد و گفت: تبیین، قرائت از تحول نظریهها و ارجاعات بسیار خوب و همچنین به زبان انگلیسی بودن به نوعی که میتواند مخاطبان بسیاری در جامعه جهانی داشته باشد از جمله مزیتهای این کار است.
او سپس به انتقادهای خود پرداخت و اظهار کرد: ارائه تبیین، نقد نظریههای موجود و ارائه رهیافت جدید از جمله موارد اشاره شده در کرسیها توسط شخص ارائهدهنده است. در این کرسی، قسمت اول خوب، در قسمت دوم جای برخی نقدها خالی و قسمت سوم بسیار ضعیف است که جای کار بسیار دارد.
سیمبر ادامه داد: نوآوری این بحث در چیست؟ و چه چیز جدیدی را به ادبیات این بحث اضافه کردهاند؟ دکتر سلیمی به عوامل مادی اشاره کرده اما عوامل معنایی و نگاه خود به این عوامل را خیلی توضیح ندادهاند ضمن اینکه هنوز هم عوامل مادی و ماتریالیستی طرفداران شدیدی دارد. بسیاری از کشورها در سیاست خارجی خود مادیگرایانه برخورد میکنند. پارامترهای مادی قدرت، ترجمان بسیاری از عملکردهای سیاست خارجی است.
استاد علوم سیاسی دانشگاه گیلان با اشاره به نقص در پیشینه این کار، گفت: ایشان در پیشینه تاریخی نظریه به جای ذکر پیشینه خود نظریه، تاریخچه تحولات فکری را گفتهاند همچنین بحث در فرانظریهها مستلزم پرداختن به مباحث آنتولوژی، اپیستمولوژی و هیومنیتی است که مولف بر روی بحث آنتولوژی خوب کار کرده اما به بحث اصلی یعنی اپیستمولوژی خوب پرداخته نشده است.
او اضافه کرد: ایشان در مورد اجزای نظریه، چهارگانهای را مطرح میکند که به نظر من سه مورد از آنها تکراری است و دیگران به آن اشاره کردهاند اما مورد چهارم، نگاه متفاوت نخبگان ایرانی است که من در اینجا این تفاوت را نفهمیدم.
سیمبر سوق دادن بحث نظریهپردازی ایشان را به سمت گفتمان ایرانی-اسلامی پیشنهاد داد و اظهار کرد: گفتمان امروزی در بحث معناداری از دو جبهه سکولارهای غربی و اسلام تکفیری وهابی مورد حمله قرار گرفته اما گفتمان ایرانی- اسلامی بیشتر در حوزه معرفتشناختی که ترکیب عقل و شریعت را در معناداری محور قرار میدهد، حرف دارد. این گفتمان آن چیزی است که در روششناختی عقل مدرنیته از جمله بحثهای روابط بینالملل مورد دعوا است.
او تصریح کرد: عقل مدرنیته یک عقل سوبژکتیویته معنایی سکولار است که در گفتمان غربی و تئوریهای روابط بینالملل موجود است. آقای دکتر در گفتمان ایرانی- اسلامی باید بر روی بحث «نسبیگرایی افراطی» که عقل مدرنیته و معناداری مدرنیته به آن دچار است، مانور دهند. باید دعوا بر بحثهای اومانیسم، سکولاریسم و سابجکتیو که در معناداری گفتمانی غرب و تئوریهای روابط بینالملل معنادار است به سمت معناداری ایرانی- اسلامی برود.
همچنین محمدرضا دهشیری، دانشیار رشته علوم سیاسی دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه به عنوان منتقد دوم در ادامه با اشاره به رویکرد تقلیلگرایانه این اثر، گفت: بیان رویکرد دوگانه مادیگری و معناگری و در نتیجه مغفول ماندن نگرش خاکستری در میانه و تقلیل برخی از عناصر مادی به معناهای بیناذهنی و واقعیتهای غیرمادی (مثلاً چطور امکان دارد که توانمندی نظامی به سوی معناگرایی مورد توجه قرار گیرد؟ شما چگونه قدرت سخت و اهتمام به آن را همچنان به آن مورد توجه قرار میدهید؟) از جمله علل تقلیلگرا شدن این اثر است.
او ادامه داد: همچنین حاکم بودن یک رویکرد دترمینیستی بر روابط بینالملل که معتقدید از مادیگرایی به معناگرایی سوق پیدا میکند و هیچ روند قابل برگشتی وجود ندارد از جمله علتهای دیگر تقلیلگرا شدن این کار است.
دهشیری با بیان اینکه تفاوت مطالب ذکر شده با مطالب افراد دیگر در چه چیزی است، خاطرنشان کرد: مولف توضیح دهند که تا چه حد مطالب ارائه شده او یک نوع نگاه نو به نظریههای روابط بینالملل است؟ مثلاً نگاه شما با نگاه «الکساندر ونت» که بر اهمیت معناگرایی در روابط بینالملل تأکید دارد و «امانوئل آدلر» که در سال 1997 در مقالهای بحث مادیگرایی و معناگرایی را تبیین کردهاند، چه تفاوتی دارد؟
او ادامه داد: نگاه شما به واقعیت چیست؟ آیا واقعیتها را همانطور که هست میپذیرید یا بر فراواقعیتها هم تأکید میکنید؟ آیا رویکرد معناگرایی مطرح شده در نگاه شما بیشتر تفسیری است؟ یا تبیینی، تجویزی، تحلیلی یا انتقادی؟ آیا تصور نمیکنید که رویکرد شما بیش از حد خوشبینانه است و تا حدود زیادی توجهاتی که در روابط بینالملل و مادیگرایی همچنان مطرح میشود را نادیده میگیرید؟ و تا چه حد این تحلیل روند نظریهها با واقعیت جامعه جهانی انطباق دارد؟
استاد دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه افزود: آیا این دوگانه مادیگرایی و معناگرایی با رویکردهای میانرشتهای سازگار است یا خیر؟ به نظر میرسد که ارتباط بحث تغییر از مادیگرایی به معناگرایی با موضوع نظریههای جهانی شدن هم بد نباشد. با توجه به اینکه مرزهای رشتههای روابط بینالملل به سمت کمرنگ شدن پیش میرود بنابراین تا چه حد این متنها حائز اهمیت است؟
در ادامه این نشست، منتقد سوم، اصغر کیوانحسینی، دانشیار رشته روابط بینالملل دانشگاه تهران، به نقاط قوت این کتاب اشاره کرد و گفت: حس اعتماد به نفس نویسنده و مطرح کردن دیدگاه خود در مورد مکاتب مختلف از جمله مرزانگاری در مورد مکتب انگلسیی و رئالیسم، نگاه کاملاً تحلیلی، توجه به بستر اجتماعی تحولات نظری، بهرهگیری از متون اصلی ایدهپردازها، متن سلیس و روان و تمرکز بر دستگاه علمی نظریهها از جمله نقاط قوت این اثر است.
او سپس به بیان انتقادهای خود پرداخت و اظهار کرد: در بخش اول کتاب، نویسنده بر مرزبندی مشخص بین معناگرایی و مادیگرایی در نظریهها تأکید دارد در حالی که این تأکید دیده نمیشود. همچنین چرا نویسنده بر بحث مطالعات فرهنگی تأکید دارد در حالی که ایشان خود به صراحت این بحث را به حوزههای دیگر مرتبط میدانند.
دانشیار رشته روابط بینالملل دانشگاه تهران ادامه داد: بعد از دو بخش اول کتاب، منتظر طرح ایده خود نویسنده در بخش سوم هستیم که متاسفانه همچین ایدهای وجود ندارد. بهتر است که بخش آخر کتاب به جای تمرکز بر مبانی اندیشه سیاسی ایرانی به سمت جمعبندی نهایی و ایده اصلی نظریهپرداز هدایت و مبحث اندیشه سیاسی ایرانی خود در یک پژوهش مستقل آورده شود.
کیوان حسینی، استاد دانشگاه تهران در پایان سخنانش گفت: یک فضای خوشبینانه در متن حاکم است که در روبهرویی با واقعیتهای جهانی متوجه آن میشویم، بنابراین به نظر میرسد آنطور که باید به واقعیتهای بینالمللی توجه نشده است.
در پایان این نشست، حسین سلیمی، رئیس دانشگاه علامه طباطبائی و استاد تمام رشته روابط بینالملل این دانشگاه در پاسخ به انتقادهای مطرح شده، گفت: فضای عمومی روابط بینالملل حتی در گرایشهایی که به طور سنتی ماتریالیستی بودند دیگر ماتریالیستی نیستند. مهمترین شاخص من ساختار آگاهی و ساختار معنایی است مثلاً اگر در گذشته توانمندیهای یک کشور در عرصه مادی را در روابط بینالملل بررسی میکردیم اکنون تمرکز بر ساختار آگاهیها است.
او ادامه داد: من در هیچ جای بحث، عدم توجه به عوامل مادی را مطرح نکردم بلکه این بحث را مطرح کردم که ریالیتی چنان با متریالیتی پیوند میخورد که دیگر نمیتوانیم خود را از آن رها کنیم، بنابراین چون فضای عمومی فهم تغییر کرده ما هم باید خود را از این فضای عمومی فهم بیرون آوریم.
سلیمی با بیان اینکه بحثهای گفتمان ایرانی- اسلامی و بحثهای تکفیری بحثهای جالبی است اما هدف من در این کار پرداختن به این مباحث نبوده، اظهار کرد: هدف من یک فهم متفاوت از فرآیند و جریان نظریهپردازی در روابط بینالملل است.
او افزود: نگاه من اصلاً نگاه دترمینیستی نیست؛ شاید یک روزی فضای فهم روابط بینالملل، فضای ماتریالیستی شود و من در کجای بحث گفتهام که این بحث غیرقابل بازگشت است؟ همچنین بحث اندیشه سیاسی ایرانی در بخش آخر یک تکمله برای ایرانیانی است که بفهمند مایههای تفکرشان با این فضای جدید فهم روابط بینالملل شکلگرفته سازگارتر و به نوعی قوت قلب است.
استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه خاطرنشان کرد: تفاوت نگاه من با بنت و آدلر در نبود ادعای آنها درباره فضای عمومی نظریهپردازی در روابط بینالملل است. نگاه من اصلاً خوشبینانه نیست مثلاً یک نفر ممکن است انسان جدید را در فضای معناگرایی به سمت نهیلیسم ببیند یا ممکن است ما در یک فضایی به سمت شکل گرفتن جزایر ذهنی متفاوت از هم در فضای ساختارهای آگاهی خود رویم که کجای اینها خوشبینانه است؟ بلکه یک تفاوت نگاه را مطرح میکند.
او با بیان اینکه بحث من با واقعیت جامعه جهانی بسیار منطبق است، گفت: مثلاً وارد شدن یک فرد با کنش گفتاری و کنش معنایی متفاوت در یک ساختار جهانی مثل جامعه آمریکا با همان متریالیتی، فضای جغرافیایی و قدرت اقتصادی تاثیر و قدرت دگرگونی بسیاری ندارد؛ بنابراین ما حتی صرفاً براساس تاکید بر عوامل متریالیستی نمیتوانیم سیاست خارجی ایران را هم توضیح دهیم. همچنین من معتقد به هرجومرج دیسیپلینها نیستم اما اگر چنین چیزی وجود داشته باشد نشاندهنده عدم وجود مبانی آبجکتیو دقیق بوده و سخن من موید آن است.
سلیمی به تفاوت مادیگرایی و معناگرایی اشاره کرد و گفت: اگر در روابط بینالملل، مادیت و متریالیتی متعین و لایتغیری را در نظر بگیریم دترمینیسم نیز به دنبال آن میآید. وقتی گفته میشود فضای عمومی نظریهپردازی از ماتریالیسم بیرون آمده، دیگر اعتقاد به دترمینیسم در آن وجود ندارد؛ فقدان دترمینیسم اینکه اصل فهم پدیدههای بینالمللی بر ساختار آگاهی قرار میگیرد نه بر مبنای مادی، یکی از ویژگیهای این معناگرایی است. بنابراین واقعیت، ساختار آگاهی میشود.
رئیس دانشگاه علامه طباطبائی در پایان اظهار کرد: من معتقد هستم که روابط بینالملل در اثر تغییر از آن حالت دیسیپلین منجز با مطالعات فرهنگی بیرون میآید. مطالعات فرهنگی گرایش عام است که جدای از مباحث مردمشناختی، بیشترین تاثیر را در فهم روابط بینالملل دارد و پدیدههای بینالمللی را تبدیل به سازههای فرهنگی میکند. یک بخشی از عینیت فهمی است که از دیگران شکل میگیرد.