۰۳ تير ۱۳۹۶ ۰۰:۵۲
کد خبر: ۹۲۱۸۵
1396031020163127110426110

با مرگ بننو اونه زورگ حرکتي آغاز شد که در سال ۱۹۶۸ به اوج خود رسيد. در آن سال بسيار مهم و سرنوشت‌ساز، اکثريت دانشجويان به خيابان‌ها مي‌آمدند و عليه جنگ آمريکا در ويتنام، عليه قانون حالت فوق‌العاده يا عليه اصلاحات راديکال در مدارس عالي شعار مي‌دادند.


به گزارش عطنا، روزنامه وقایع‌اتفاقیه در مطلبی که روز چهارشنبه 31 خرداد به چاپ رسانده به روایت یک شورش با نقش دانشجویان پرداخته است که با هم می‌خوانیم.


فريدريکه دولينگر مي‌خواست بداند  چه اتفاقي در پارکينگ زير آن خانه واقع در کرومن اشتراسه برلين شارلوتنبورگ در حال رخ‌دادن است. او جواني با پيراهن سرخ را ديد که بدون حرکت روي زمين سيماني دراز کشيده است. فريدريکه که در آن زمان دانشجو بود به سوي مرد جوان دويد و در مقابل پيکر او زانو زد. سپس فرياد کشيد: «خووووون!» پس از آن با دقت سر آن مرد بيهوش را بلند کرد و کيف ‌دستي خود را زير سر وي گذاشت؛ عکسي که از اين لحظه گرفته شد، شهرتي نمادين و جهاني يافت.


آن تجمع و راهپيمايي اعتراضي عليه سفر رسمي شاه ايران به آلمان در روز دوم ژوئن ۱۹۶۷، اولين تظاهرات زندگي دولينگر که در آن زمان ۲۲ سال داشت و در رشته زبان لاتين و تاريخ تحصيل مي‌کرد، به‌شمار مي‌آمد. آن مرد با پيراهن قرمز نيز دانشجوي ۲۶ ساله‌اي به نام «بننو اونه زورگ» بود که کوتاه‌ زماني بعد جان سپرد. از قرار معلوم يک مأمور لباس‌ شخصي پليس جنايي به نام «کارل هاينتز کوراس» که در آن زمان ۳۹ سال داشت، از فاصله 1,5 متري و از پشت با هفت‌تير، جمجمه اونه زورگ را هدف قرار داده بود.


چند سال بعد مشخص شد کوراس بدون دليل و بدون آنکه از سوي مقتول مورد تهديد قرار گرفته باشد آن شليک مرگبار را انجام داده است. در روز دوم ژوئن ۱۹۶۷ اما کسي نمي‌دانست کوراس درواقع «همکار غيررسمي» وزارت امنيت ملي آلمان‌شرقي است. بااين‌حال، هيچ مدرکي دال بر اينکه او براي کشتن اونه زورگ، دستوري از سوي سرويس‌هاي مخفي دريافت کرده باشد، وجود نداشت. او دوبار به اتهام «قتل از روي سهل‌انگاري» محاکمه و تبرئه شد و به کار خود در پليس جنايي ادامه داد.


فريدريکه دولينگر بلافاصله پس از آن حادثه به اتحاديه دانشجويان سوسياليست آلمان يا همان SDS پيوست. او بعدها درمورد آنچه شاهد بود، گفت: «فکر مي‌کردم چهره واقعي فاشيسم را به چشم ديده‌ام.»


اولريش کا. پرويس که بعدها به استادي رشته حقوق در دانشگاه‌هاي برمن و برلين رسيد نيز در آن زمان يکي از دانشجويان حاضر در آن تظاهرات بود. او احساس خود در آن زمان را «ترکيبي از حيرت و خشم بسيار و هيجان و جسارت بي‌حاصل» عنوان مي‌کند: «به‌ندرت پيش آمده که شليک يک گلوله تپانچه همه باورها و جهان‌بيني يک نسل بيدار را از اساس تغيير داده باشد.»
در عمل اما شليک به بننو اونه زورگ، شليک به سرهاي بي‌شماري بود و اين رويداد حتي حقوقدانان و بعدها سياستمداراني مانند «اوتو شيلي» و «کريستيان اشتروبله» را نيز به‌شدت تحت‌تأثير قرار داد و اين افراد در تمام انديشه‌ها و باورهاي سياسي و حتي در زندگي خود تغييراتي عميق به‌وجود آوردند. اوتو شيلي که خود در آن تظاهرات شارلوتنبورگ برلين شرکت داشت، بعدها به ياد مي‌آورد: «باورهايم به دولت قانون و به استقلال قوه‌قضائيه به‌طور کلي از بين رفت.»


آن شليک همچنين تأثيراتي منفي بر جنبش دانشجويي گذاشت و اين تأثير درست در زماني صورت گرفت که آلمان‌غربي به‌تازگي از دوران مشقت‌بار بازسازي کشور پس از حکومت نازي‌ها فارغ شده بود. انقلاب دانشجويان اگرچه در به‌اصطلاح جزيره اسرارآميز اما امن برلين‌غربي آغاز شده بود اما ظاهرا آن کارمند پليس جنايي يعني کوراس از اين بيم داشت که زبانه‌هاي اين آتش از مرزهاي آلمان‌غربي فراتر رفته و به آن سوي ديوار برسد.


سياستمداران برلين بلافاصله دانشجويان را مقصر اصلي مرگ اونه زورگ اعلام کرده و قانون منع تجمعات و تظاهرات را برقرار کردند و صد البته روزنامه‌نگاران انتشارات آکسل اشپرينگر يعني همان شرکتي که دوسوم نشريات برلين‌غربي را در اختيار داشت نيز تا توانستند بر اين آتش دامن زدند. روزنامه بيلد در همان زمان با وارونه‌جلوه‌دادن واقعيت از کساني گفت که به «توليد خشونت و ترور» مشغولند و دانشجويان را به استفاده از روش‌هاي خرابکارانه متهم کرد.


با مرگ بننو اونه زورگ حرکتي آغاز شد که در سال ۱۹۶۸ به اوج خود رسيد. در آن سال بسيار مهم و سرنوشت‌ساز، اکثريت دانشجويان به خيابان‌ها مي‌آمدند و عليه جنگ آمريکا در ويتنام، عليه قانون حالت فوق‌العاده يا عليه اصلاحات راديکال در مدارس عالي شعار مي‌دادند. اين دانشجويان به‌وسيله شکل وارداتي و آمريکايي تظاهرات مانند تظاهرات نشسته، درواقع اقتدارگرايي را به چالش مي‌کشيدند. درهمين‌حال دانش‌آموزان مدارس نيز به دانشجويان پيوستند، جنبش گسترش يافت و به يک خيزش و انقلاب جوانان بدل شد.


سال ۱۹۶۸ از مدت‌ها پيش و به يک دليل منطقي، سالي افسانه‌اي و خاص به شمار مي‌رود. در سال ۶۸ درواقع نسلي سياسي اظهار وجود کرد؛ همان نسلي که بسياري از آنان بعدها به مقام‌هاي عالي در آلمان رسيدند و تأثيرات زيادي از خود بر جاي گذاشتند؛ تأثيراتي که تا به امروز تحسين شده و به همان نسبت نفرت از آنها را رقم زده است.


انقلاب سال ۶۸ مانند اکثر انقلاب‌ها در ميان شگفتي همگان رقم خورد. جامعه‌شناسان اين‌گونه ارزيابي کرده بودند که جوانان آرام و غيرسياسي هستند و اين بي‌ترديد يک اشتباه آشکار بود. به‌ويژه در SDS يا همان اتحاديه دانشجويان سوسياليست، شمار زيادي از جوانان منتقد و خشمگين حضور داشتند. هلموت اشميت که بعدها به صدارت اعظمي آلمان رسيد در سال‌هاي 48-۱۹۴۷ دبيرکلي SDS را برعهده داشت اما در سال ۱۹۶۱ پس از پيوستن به حزب سوسيال‌دموکرات از اين اتحاديه‌اي که محصول دوران پس از جنگ بود و شمار زيادي از چپ‌هاي بدنام را در خود پذيرفته بود، جدا شد. «اودو کناپ» که در سال ۱۹۶۶ به SDS پيوست، مي‌گويد: «اعضاي اين حزب در عين سادگي، باهوش‌ترين دانشجويان به حساب مي‌آمدند. آنها بودند که در دوران جمهوري پوسيده و خفقان‌آور آدنائر، درها را گشودند. اين دانشجويان، افرادي سياسي، آزاد و افسارگسيخته بودند.» و اين گوشه‌اي از خاطرات آن دوران پرهيجان به‌شمار مي‌آيد.


کناپ که بعدها به حزب سوسيال‌دموکرات و پس از آن به سبزها پيوست، البته اقرار مي‌کند: «طبيعتا دانشجويان سوسياليست نيز از خانواده‌هاي رده‌بالا بودند. آنها باوجود عقايد سوسياليستي، کت و شلوار مي‌پوشيدند و پاپيون مي‌زدند و همگي از طبقه خرده ‌بورژوا محسوب مي‌شدند و از اين نظر، تفاوت‌هاي آشکاري با هيپي‌هاي اوليه داشتند.» در آن زمان هر کس در يک مدرسه عالي درس مي‌خواند، عضوي از طبقه ممتاز جامعه محسوب مي‌شد. در سال ۱۹۶۶ در سراسر آلمان و برلين‌غربي ۲۸۰ هزار نفر در دانشگاه‌ها مشغول به تحصيل بودند که يک‌چهارم از آنها را دختران تشکيل مي‌دادند. در سال ۲۰۱۵ که جمعيت دانشجويان در سراسر آلمان متحد به 2,8 ميليون نفر رسيد، سهم زنان از اين جمعيت بالغ بر ۴۸ درصد است.



در آغاز ژانويه سال ۱۹۶۵ يک شهروند ۲۴ ساله آلمان‌شرقي به نام «رودي دوچکه» در اتحاديه دانشجويان سوسياليست در برلين حضور يافت. او اهل لوکن والد واقع در جنوب برلين بود و قصد داشت به‌عنوان گزارشگر ورزشي مشغول به کار شود اما پس از آنکه در جريان جشن فارغ‌التحصيلي‌اش نطقي مسالمت‌جويانه و آرام ايراد کرد، خودش هم مي‌دانست ديگر نمي‌تواند به ادامه تحصيل در آلمان‌شرقي فکر کند. دوچکه به‌همين‌خاطر از برلين شرقي گريخت، به برلين‌غربي رفت و بر‌اساس آموزه‌هاي مارتين هايدگر فيلسوف اگزيستانسياليست و کارل مارکس و زيگموند فرويد، گروهي را پايه گذاشت و آن را «موقعيت‌گراها» ناميد. اعضاي اين گروه با اجراي نمايش‌هاي هنري و مانند آن درواقع تابوهاي اجتماعي را زير سؤال مي‌بردند.


هانس ماگنوس ارتزنسبرگر، دانشجويي را به خاطر مي‌آورد که بسيار مهيج بود و با تمام وجود سخنراني مي‌کرد: «فکرکردن به موقعيت اجتماعي و موفقيت شغلي براي او بي‌معني بود. بااين‌حال، گاهي از فهم اين مسئله که دوچکه واقعا چه مي‌خواهد، عاجز مي‌ماندم.» البته اين فقط ارتزنسبرگر نبود که اين مشکل را داشت. بااين‌حال، دوچکه با آن صداي گرم، جديت، چشمان سياه و نگاه نافذ، از کاريزماي فوق‌العاده‌اي برخوردار بود و فقط براي ساختن دنيايي بهتر و به عبارت بهتر براي انقلاب سر از پا نمي‌شناخت.


حزب SDS در دسامبر ۱۹۶۴ براي نخستين‌بار شماري از دانشجويان در برلين را بسيج کرد، اين ۷۰۰ نفر در اعتراض به سفر رسمي «موسي چومبه» ديکتاتور وقت کنگو به آلمان به خيابان‌ها آمده و شعار دادند و سه ماه بعد دو هزار و 500 نفر در فراخوان SDS عليه جنگ ويتنام دست به راهپيمايي زدند. مردم عادي استقبالي از اين اعتراض‌ها نمي‌کردند و حتي عقيده داشتند اين افراد، مخل نظم عمومي بوده و بايد مجازات شوند. در بهترين حالت البته مردم عادي فقط نظاره‌گر بودند و خيلي زود همه‌چيز را فراموش مي‌کردند اما هنگامي که چند تظاهرکننده به سوي ديوار سفارت آمريکا تخم‌مرغ پرتاب کرده و قصد پايين‌کشيدن پرچم اين کشور را داشتند، مأموران پليس به ميدان آمدند.


در همان زمان، ويلي برانت، شهردار سوسيال‌دموکرات برلين در سخناني، اين اقدام را محکوم کرده و آن را نوعي ناسپاسي درمورد «قدرت مدافع» برلين ناميده و اين اقدام دانشجويان را تقبيح کرد. در سال‌هاي بعد نيز همين لحن برانت براي آلمان راهگشا بود.
اما تظاهرات‌ و اقدام‌هاي نمادين همچنان ادامه يافت و بيش از همه رفتار گروهي که خود را «کمون شماره يک» مي‌ناميدند، نگاه‌ها را به خود جلب کرد. اعضاي اين گروه که از ۱۰ دانشجوي دختر و پسر تشکيل مي‌شد، خود را افرادي پيشرو مي‌دانستند که خواهان لغو کامل مالکيت خصوصي و کنارگذاشتن «خانواده‌هاي خرده‌بورژوا» بودند. اين عده به‌صورت اشتراکي و در اتاق‌خواب‌هاي مشترک در يک آپارتمان بزرگ زندگي مي‌کردند اما دوچکه که خود با يک دانشجوي آمريکايي رشته الهيات ازدواج کرده بود در فوريه ۱۹۶۷ از عضويت در کمون سر باز زد. اعضاي کمون که در برابر تقاضاي مصاحبه رسانه‌ها درخواست پول مي‌کردند، روي در ورودي آپارتمان آنها اين جمله به چشم مي‌خورد: «قبل از مصاحبه تسويه‌حساب بفرماييد.»


به‌اين‌ترتيب برخي اعضاي کمون يعني فريتس تويفل، راينر لانگهانس و بعدها اوشي ابرماير به ستاره‌هاي رسانه‌اي بدل شدند اما بخش بزرگي از دانشجويان به نمايش‌ها و اقدام‌هاي طنزآميز افراد کمون بدبين بودند. اين گروه هنگام سفر هيوبرت همفري معاون رئيس‌جمهوري وقت آمريکا اقدام به پرتاب به اصطلاح بمب‌هاي پودينگي دست‌ساز کردند و توسط پليس بازداشت شدند که اقدامات اعضاي اين کمون درنهايت حزب SDS را نگران کرد. رهبران اين حزب از اين بيم داشتند که رفتارهاي غيرقانوني اين چند نفر منجر به قطع کمک‌هاي مالي دولت به حزب شود.  يک هفته پس از قتل بننو اونه زورگ، پنج هزار دانشجو و ديگر افراد معترض در شهر هانوفر دست به تظاهرات زدند.


 رودي دوچکه در اين تجمع، تاکتيک SDS در برلين را اين‌گونه شرح داد: «خانم‌ها و آقايان، ما تصميم گرفتيم چنانچه براي تظاهرات بعدي مجوز صادر نشود به تظاهرات ادامه بدهيم و عليه قانون منع تجمعات اعتراض کنيم.» اما يورگن هابرماس، فيلسوف شهير فرانکفورتي، بلافاصله اين تصميم دوچکه را مورد انتقاد قرار داد و گفت رهبران دانشجويي، سوسياليسم آرمان‌شهري سال ۱۸۴۸ را در موقعيت امروزي مورد استفاده قرار مي‌دهند. هابرماس از اين عده به‌عنوان فاشيست‌هاي چپ‌گرا ياد کرد.


روز دوم ژوئن سال ۱۹۶۸ جرقه‌هاي آتش انقلاب از برلين‌غربي به سراسر جمهوري فدرال آلمان سرايت کرد و يک روز بعد ۹ هزار نفر در مونيخ و ۶ هزار نفر در گوتينگن دست به تظاهرات زدند. در شهر آرام و ساکت فرايبورگ نيز دو هزار نفر به فراخوان SDS پاسخ مثبت داده و در محلي تجمع و به بحث آزاد درمورد «در دانشگاه برلين چه مي‌گذرد؟» پرداختند.


شعبه SDS برلين براي روز ۱۷ ژوئن ۱۹۶۷ که به روز «اتحاد مردم آلمان» مشهور بود، فراخوان داد و رودي دوچکه در يک سخنراني، جبهه واقعي را همان مبارزه جوانان انقلابي در اروپاي‌شرقي و شوروي عليه حاکمان بوروکرات خواند و اعلام کرد که مبارزه آنان نيز عليه آن نظمي است که با هماهنگي با حاکمان آمريکايي برقرار مي‌شود: «انقلاب جهاني نزديک است.» دوچکه در تابستان ۱۹۶۷ و در محفلي کوچک از برنامه «ورود به قدرت» و تأسيس «کشور آزاد برلين‌غربي» سخن به ميان آورد.


 او برنامه خود دراين‌مورد را اين‌گونه تشريح کرد: «برپايي يک دموکراسي مستقيم شورايي در برلين‌غربي و افراد مستقلي که به‌صورت مستقيم در انتخابات برگزيده مي‌شوند.» به گفته او، مدارس و دانشگاه‌ها نيز توسط مديران منتخب اداره شده و برنامه‌هاي استراتژيک براي اتحاد مجدد دو آلمان به اجرا گذاشته خواهند شد.


نه‌تنها دوچکه بلکه تني چند از ديگر رهبران بانفوذ SDS نيز از آلمان‌شرقي فرار کرده بودند و حتي تا به امروز نيز بسياري از محافظه‌کاران، اين افراد را جاسوس‌هايي در خدمت حکومت کمونيستي آلمان‌شرقي مي‌دانند، اگرچه هيچ مدرکي براي اثبات اين ادعا وجود ندارد.
به‌هرحال ادامه کار اين گروه‌هاي دانشجويي به شورش‌هاي خشونت‌بار در شهرهاي بزرگ آلمان رسيد و دوچکه و سخنان آتشين او بيش‌ازپيش اين آتش را شعله‌ور کرد و رفته‌رفته دوقطبي بزرگي در جامعه اروپا پديدار ‌شد؛ دوقطبي و نفرتي که دامان رهبران شورشي را نيز گرفت.
نزديک به دو ماه پس از شورش‌هاي خشونت‌بار در شهرهاي آلمان، يعني صبح روز 11 آوريل ۱۹۶۸، «يوزف باخمن» از قطاري که از مبدأ مونيخ به برلين غربي مي‌آمد، پياده شد. باخمن ۲۳ ساله که يک کارگر ساده بود همواره پرتره‌اي از هيتلر را در اتاق خود داشت و روزي که مارتين لوترکينگ، رهبر جنبش مدني سياهان آمريکا، به ضرب گلوله کشته شد، آشکارا خوشحالي مي‌کرد.


در آن روزها نسبت به امنيت دوچکه اظهار نگراني مي‌شد اما شخص وي اطمينان مي‌داد که همراه با همسر و فرزندش در محلي امن زندگي مي‌کند و موردي براي نگراني دراين‌مورد وجود ندارد.


کمي از ساعت 16:30 گذشته بود که باخمن به سوي دوچکه رفت. در آن ساعات معمولا دوچکه با دوچرخه خود در حوالي کورفرستن‌دام گردش مي‌کرد. وقتي به دوچکه رسيد، پرسيد: «شما رودي دوچکه هستيد؟» و دوچکه گفت: «بله». باخمن نيز بي‌درنگ رولور خود را بيرون کشيد و فرياد زد: «خوک کثيف کمونيست!» و ماشه را چکاند. دوچکه در همان حال که گلوله به جمجمه‌اش وارد شده بود چند قدمي دويد و سپس بر زمين افتاد. باخمن هم دوباره به سوي قرباني‌اش رفت و بار ديگر جمجمه و شانه او را هدف قرار داد.


از نظر طرفداران دوچکه که همان شب در قلب جمعيتي دو هزار نفره در محوطه دانشگاه فني برلين تجمع کرده بودند، هيچ شکي وجود نداشت که گردانندگان و مالکان انتشارات آکسل اشپرينگر دستور اين ترور را صادر کرده‌اند؛ امري که بلافاصله از سوي روابط‌ عمومي اين شرکت و همين‌طور روزنامه‌هاي وابسته به آن تکذيب شد. به‌هرحال واکنش‌ها به ترور دوچکه نيز خشونت‌بار و تند بود.


دوچکه بيهوش در بيمارستان بستري بود و پزشکان براي زنده‌نگه‌داشتن او مبارزه‌اي بي‌امان را با مرگ آغاز کرده بودند. در همان زمان که طرفداران دوچکه با سنگ و کوکتل مولوتف به دفتر آکسل اشپرينگر حمله مي‌بردند، در ۲۷ شهر بزرگ آلمان غربي تظاهرات برپا بود. اين تظاهرات‌هاي خشونت‌بار که همزمان با ايام عيد پاک سال ۱۹۶۸ بود، در تاريخ ۱۹ ساله تأسيس جمهوري فدرال آلمان سابقه نداشت. تظاهرکنندگان در مونيخ فرياد مي‌زدند: «ديروز دوچکه و فردا نوبت ماست.» در جريان اين تظاهرات‌ صدها نفر بازداشت و مجروح و چندين خبرنگار و عکاس، جان خود را از دست دادند. در همان روزها در برلين‌شرقي براي دوچکه، سرودها و مرثيه‌ها ساخته مي‌شد. دوچکه البته جان سالم به در برد و 12 سال بعد بر اثر عوارض همان گلوله‌ها از دنيا رفت اما به عقيده کارشناسان، اگر شورش‌هاي سال ۱۹۶۸ برپا نمي‌شد، ويلي برانت سوسيال‌دموکرات نيز به صدارت اعظمي آلمان نمي‌رسيد. برانت وعده دموکراسي بيشتر را داد و اين دموکراسي بيشتر درواقع به نفع جنبش‌هاي دهه 70 و به‌ويژه جنبش زنان، همجنس‌گرايان و فعالان محيط‌زيست تمام شد.


بي‌ترديد همه آن شورش‌هاي دهه 60 نتوانست بر نظام سرمايه‌داري غلبه کند و همه آن وعده‌هاي انقلاب جهاني نيز پوچ از آب درآمد اما آنچه در آن دهه اتفاق افتاد، چراغ راه آينده نظام سرمايه‌داري شد و درواقع نتيجه‌اي معکوس براي طرفداران چپ‌گراي جنبش دانشجويي دهه 60 به بار آمد که اين همان طنز تلخ تاريخ است.


ترجمه و تلخيص: محمدعلي فيروزآبادي


 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
مطالب دیگر
مدیریت فضای مجازی در ترکیه و امارات چگونه است؟
بررسی قوانین اینترنت در کشورهای دیگر (3)

مدیریت فضای مجازی در ترکیه و امارات چگونه است؟

چندین سال است که در امارات کلیه سرویس‌های انتقال صوت با پروتکل اینترنت ممنوع بوده و برنامه‌هایی مانند واتس اپ، وایبر، تانگو، فیسبوک مسنجر، ایمو، لاین، کیک مسنجر، تلگرام و فیس تایم مسدود هستند.
استاد دانشگاه شانگهای از برجام و روابط ایران و چین می‌گوید
گفتگوی اختصاصی عطنا با هوندا فَن

استاد دانشگاه شانگهای از برجام و روابط ایران و چین می‌گوید

دنیای کنونی نسبت به جهان 2006-2010 تغییرات زیادی کرده است؛ این امر بر توسعه برخی از روابط بین المللی هم تاثیر گذاشته است. من شخصا فکر می کنم بهترین نتیجه برای ایران این است که این مسئله را در اسرع وقت...
علت افزایش مهاجرت در میان نخبگان چیست؟
یک استاد دانشگاه در گفتگو با عطنا بررسی کرد

علت افزایش مهاجرت در میان نخبگان چیست؟

یک استاد دانشگاه معتقد است: «نوسانات وضعیت اقتصادی و نداشتن امید به حل مشکلات که دلیل مهاجرت است با جوان‌گرایی و به کارگیری نسل جوان در ساختار‌های نظام کشور باعث پویایی و کاهش مهاجرت می‌شود.»
در افغانستان چه خبر است؟
ملازهی در گفتگو با عطنا بررسی کرد

در افغانستان چه خبر است؟

يك کارشناس مسائل افغانستان معتقد است: «طالبان می‌کوشد تا با حملات نظامی سهم بیشتری از قدرت در افغانستان را به خود اختصاص دهد؛ در حالی که در ایران یک ارزیابی واقع بینانه از تحولات افغانستان وجود ندارد.»
پر بازدیدها
آخرین اخبار