۰۸ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۳۹
کد خبر: ۷۱۸۹۶
Hooshang Ebtehaj

ششم اسفند 95 رسيد و باز هم مانند هرسال، گردش ايام ما را رساند به زادروز «سايه»عزيز شعر فارسي. کیست که شعری از او را نشنيده و دوست نداشته باشد؟!


«دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم»
ششم اسفند 95 رسيد و باز هم مانند هرسال، گردش ايام ما را رساند به زادروز «سايه»عزيز شعر فارسي. کیست که شعری از او را نشنيده و دوست نداشته باشد؟! اگر اشعارش را نخوانده باشیم، حتما آنها را با نوای قوامی و شجریان و ناظری شنیده‌ایم و شیوایی کلامش شیدایمان کرده است. به قول غلامحسین یوسفی: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگی‌های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است. از جمله غزل‌های برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر».
زمستان 1306 آقاخان ابتهاج،رييس وقت بيمارستان پورسيناي رشت صاحب پسري شد كه «اميرهوشنگ» نام گرفت.پسري كه زندگي‌اش گره خورد به ادبيات و عشق.دبيرستاني بود كه اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد . شعر مي‌گفت و شاعرانگي مي‌كرد تا زماني كه عشق آمد سراغش و شد دلباخته‌ي دختري به نام «گاليا». حالا كوچه پس كوچه‌هاي رشت بهانه اي داشتند براي زمزمه‌كردن بلند شعرهاي هوشنگ ابتهاج؛شعرهايي كه جان تازه رفته بودند به واسطه حضور اين عشق.
حالا شعر برايش جدي‌تر شده بود و كلمه مقدس‌تر.مي‌گويند در ابتدا شروع كرده به پيروي از سبك «نيما» اما بعد ديده كه شعر نيمايي نمي‌تواند اغنا كننده تمام آنچه كه مي‌خواهد از ادبيات باشد،پس مي‌رود سراغ آنچه كه از اول به آن دلبسته بوده:«غزل سرايي».



وفات پدر و مادر سایه


در سال 1326شمسی، مادر سایه  از دنيا مي‌رود و سایه که در هنگام مرگ مادر نزد او نیست، شعری برای او می سراید؛ ولی هیچگاه آن را در دفترهای شعرش منتشر نمی کند. مجدالدین میرفخرایی (گلچین گیلانی) که از سال 1312 به انگلستان رفته، برای خاله اش؛ یعنی مادر سایه شعری می گوید و مدت کوتاهی بعد آن را در مجموعه ی شعر نهفته منتشر می کند.
بعد از مرگ مادر سایه، پدرش در فاصله ی چند ماه همه چیزش را در رشت فروخت و به تهران آمد و خانه ای اجاره کرد؛ اما با وضع مالی بدی روبه رو شد که نهایتا نتوانست در تهران ماندگار شود و به رشت مراجعت کرد و رییس بیمارستان پورسینای این شهر شد؛ اما او نیز در سال 1332 درگذشت.



سايه و آشنايی با شاعران هم‌دوره‌اش


آشنایی سایه با حمیدی شیرازی و فریدون توللی در سال 1325 و شهریار در سال 1327و نیز با نیما یوشیج در سال 1330، در شعر او بسیار تأثیر گذاشت؛ البته باید این نکته را از نظر دور نداشت که او از مدتها پیش با شعر این شاعران آشنایی یافته بود. در همین زمانها بود که با شاعران جوانتر و هم سن و سال و خود که بعدها در شعر نو از نام آوران شدند، آشنا شده و از آنها تأثیر بسیار می گیرد. از جمله ی آنها، در سال 1328 با نادر نادرپور و سال 1330 با سیاوش کسرایی، احمد شاملو، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث آشنا شد. دوگانگی سبکی شعر سایه شاید به خاطر همین آشنایی و هم نشینی با شاعران دو نسل متفاوت باشد.



اخراج از کانون نویسندگان ایران



در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم به اخراج هوشنگ ابتهاج، به‌آذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتا به تایید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل عناصر توده‌ای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.اين موضوع شايد يكي از بزرگ‌ترين ابهاماتي باشد كه در مورد زندگي سايه و رفاقتش با شاملو عنوان مي‌شود. مي‌گويند بعذ از اين تصميمي بوده كه دوستي بينشان از ميان مي‌رود و سايه با شاملو غريبه مي‌وشد. موضوعي كه سايه هيچوقت آن را قبول نكرده و حتي در مصاحبه‌اي كه با مهرنامه داشته عنوان مي‌كند«آدم‌های عجیبی با من حشر و نشر داشته‌اند. وقتی شاملو مُرد من در مراسمش گریه کردم. یکی از دوستان به من گفت سایه گریه می‌کنی؟ فکر می‌کرد من نباید برای شاملو گریه کنم! گفتم این چه حرفی است؟ من این را صمیمانه می‌گویم. من برای کدام یک از رفقایم مرثیه ساخته‌ام؟ اخوان، شاملو، کسرایی، شهریار؟ درد نبودن این‌ها چنان برای من عظیم است که اصلا کلمه پیدا نمی‌کنم.»



سایه و دردهای مردم


سایه از سال‌های اقامتش در رشت، نسبت به فعالیتهای سیاسی تمایل نشان داده و از میان احزاب موجود، به حزب توده گرایش پیدا می کند؛ اما در آثارش مسایل سیاسی را کمتر دخیل می کند و آثارش بیشتر جنبه ی ادبی و اجتماعی به خود می گیرد. اشعار او در نیمه ی دوم دهه ی 1320 و نیمه ی اول 1330 در نشریات، مجله ها و روزنامه هایی همچون سخن، کاویان، صدف، مصلحت، جهان نو، کبوتر صلح و فرهنگ نو منتشر می شوند. سایه چون هم شعر نو و هم غزل می گوید، شهرتی دو طرفه به دست آورده است. در سال 1330 مجموعه ی شعری با عنوان سراب از سایه منتشر می شود. موضوع اشعار این دفتر او عاشقانه و غنایی است. سایه در مقدمه ای که با عنوان در پیشگاه مردم: پیام و پیمان بر آن می نویسد، عنوان می کند که می خواهد موضوع عشق را در اشعار بعدی خود به دردهای جامعه و جهان تغییر دهد و بعد از آن، در مجموعه ی شبگیر به این خواسته اش عمل می کند.




سایه در پالایش موسیقی ایرانی هم سهم عمده ای دارد و نیز یکی از مشوقان و راهنمایان استاد آواز ایران محمدرضا شجریان نیز است.



از سال 1332به فکر چاپ برگزیده ی آثار کلاسیک خود با عنوان سیاه مشق می افتد و در سال‌های بعد نیز جلدهای دیگر آن را ادامه می دهد. بر اولین جلد این دفتر، شهریار و مرتضی کیوان مقدمه می نگارند. شهریار چیزی درباره ی شعر سایه نمی گوید و فقط درباره ی غزلسرایی و غزل معاصر ایران می نویسد؛ اما در مقدمه ی کیوان، درباره ی شعر او به نکته های جالبی اشاره شده است.



دوران خفقان اهل هنر


روی آوردن و تکامل شعرهای نو با مضامین اجتماعی «سایه» را باید از مجموعه ی زمین به سال انتشار 1334 به بعد، دنبال کرد. شعر سایه از حدود سال 1330 به بعد، مورد توجه ی بسیار انقلابیون قرار می گیرد و بدین ترتیب از این پس، گاه سرغ او را در محافل اجتماعی و سیاسی شاعران و ادب دوستان و یا حداقل شعر او را در این گونه محافل می توان گرفت؛ اما کودتای 28 مرداد 1332 وضعیت را برای ارباب قلم، مطبوعات و آزاداندیشان خفقان آور می کند؛ بعد از این کودتا، همه ی آرزوها و امیدها به حسرت و یأس و ناامیدی بدل می شود.



کارکرد موسیقایی سایه


در سال 1341 شمسی، با آنکه سایه چندان به نثر نویسی میل ندارد؛ به خواهش دوست دیرینش، سیاوش کسرایی بر مجموعه ی از خون سیاووش او مقدمه ای می نویسد. در خردادماه سال 1351، به سمت سرپرست موسیقی ایرانی در رادیو مشغول به کار می شود. سایه نسبت به موسیقی از همان دوران جوانی علاقه نشان می دهد و در این زمان علاقه اش بیشتر شده و همین امر باعث می شود که در شعر فارسی نیز بسیار دقیق شود. باید گفت که فعالیتهای هنری او تنها مربوط به سامان دادن موسیقی سنتی در رادیو نیست. سایه در سال 1353 با کمک و همکاری محمدرضا لطفی، گروه موسیقی شیدا و سال بعد با همکاری حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان گروه موسیقی عارف را بنیان می گذارد و بعد از انقلاب هم به کمک همین هنرمندان، کانون چاووش را تأسیس می کند. بنابراین او در پالایش موسیقی ایرانی هم سهم عمده ای دارد و نیز یکی از مشوقان و راهنمایان استاد آواز ایران محمدرضا شجریان نیز هست. فرزندش یلدا و شوهر او مجید درخشانی، هرکدام موسیقی دان و نوازنده ای چیره دستند.همچنین سایه تصنیفهای بسیار زیبایی ساخته و در آنها پیوند میان موسیقی و شعر را به اوج کمال رسانده و استادی خود را در هر دوی این هنرها به اثبات رسانده است. از میان آنها می توان به اینها اشاره کرد: بهانه (ای عشق همه بهانه از توست)، ترانه (تا تو با منی، زمانه با من است)، تصنیف بسیار زیبای تو ای پری کجایی و بسیاری دیگر. ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود كه در اين سال‌ها تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامی اجرا شد. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است. ابتهاج در راديو هم نماند او بعداز 17 شهریور ۱۳۵۷به همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، به نشانه اعتراض از رادیو استعفاء داد و راديو را ترك كرد.


سایه و فراز ونشیب های زندگی


شعر سایه نه تنها در ایران؛ بلکه در افغانستان و تاجیکستان نیز دوست‌داران بسیار دارد و شعرهایش را با آهنگهای افغانستانی و تاجیکستانی هم خوانده اند. در سال 1352، به همراه رعدی آذرخشی و صادق چوبک در همایش نویسندگان آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در آلماآتا قزاقستان و گردهم آیی درباره ی شعر آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در ایروان ارمنستان شرکت کرد. اما باید اضافه کرد که سایه هیچگاه مرد سیاست و حزب بازی نبوده و نیست و تنها در حوزه ی هنر و شعر فعالیت دارد؛ گرچه برخی از مجموعه های اشعارش حاوی اندیشه های آزادیخواهانه و آرمانخواهی اش است؛ اما در کل، او مرد سیاست نیست.
از سال 1364 دور تازه ای در زندگی سایه شروع می شود که سرانجام باعث می شود که او در سال 1366 ایران را ترک و در شهر کلن آلمان اقامت کند؛ اما قبل از آن، به همراهی دوست دیرینش دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی به دیدار شهریار می رود که شفیعی در غزلی شرح این دیدار را می گوید و این آخرین دیدار سایه و شهریار است.
در اروپا و آمریکا شب های شعری برای سایه برپا می شود که از آن جمله اند: در سال 1367، در کشورهای آلمانی، اتریش و دانمارک، سال 1368 در آلمان و دانمارک، سال 1371 در هلند، سال 1373 در سوئد، نروژ و دانمارک و در سال 1374، در آمریکا، کانادا و فرانسه.
هم چنین مجموعه های شعر او در تهران نیز چاپ می شوند. سیاه مشق سه در سال 1364، تجدید چاپ مجموعه های شبگیر و یادگار خون سرو (1364)، سال 1369 برگزیده ای از مجموعه اشعار سایه با انتخاب دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی که بعد از آن هم چندین بار تجدید چاپ شده است و نیز سیاه مشق چهار او هم در سال 1371 انتشار یافته.
سایه از سال ها پیش در پی فراهم آوردن دیوان منقحی از حافظ بوده که سرانجام کوشش های مداوم او درباره ی خواجه ی شیراز در سال 1373 در سه قطع وزیری، رحلی و جیبی منتشر شده و تا سال 1376 سه بار هم تجدید چاپ شده است.



سايه وعشق به حافظ


اگرچه شعر براي او هيچوقت تمام نشد،چه روزهاي جواني و عاششقي،چه دوران كار در كارخانه سيمان و چه زمان استخدام در راديو،اما تحقيق و پژوهش هم همئاره در اين سال‌خها بخش مهمي از زندگي او را تشكيل مي داد. سایه سال‌های زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده است و از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل‌های حافظ است که با عنوان حافظ به سعی سایه نخستین بار در ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد.

ارغوان آسمان تو چه رنگ است امروز؟


ارغوان سايه براي خيلي ها آشناترين شعر اوست،شعري كه بارهاغ توسط خوانندگان مختلف خوانده و بازخواني شد و احتمالا كمتر مخاطب شعرفارسي باشد كه «ارغوان» را نشنيده باش كه :«شاخه ی هم خون جدا مانده ی من/آسمان تو چه رنگ ست امروز ؟/آفتابی ست هوا ٬یا گرفته ست هنوز ؟». ماجررا از اين قرار است كه زماني كه سايه از خانه اش دور بوده اين شعر را براي درخت ارغواني گغته است كه در حياط خانه‌اش بوده.منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌است.سايه در مورد شعر ارغوان مي‌گويد:««ارغوان» در حافظه‌ام بود... من همه شعرها را در حافظه داشتم، بعد آمدم خانه نوشتم، هنوز هم فکر می‌کنم که یک یا دو بندش را یادم نیست، همیشه این را می‌خوانم احساس می‌کنم که یک جاهایی از آن کم است. همیشه هر وقت می‌خوانم می‌گویم این یکی، دو بندش نیست و یک چیزی کم دارد. چون در اصل ننوشتمش. چون این، چند خطاب به ارغوان بوده.«ارغوان» عجیب رفته در مردم، من دیدم هر جا این کار را در شب‌های شعر خواندند مردم زار زار گریه کردند و خودم هم نمی‌توانم بخوانم و وقتی به این شعر می‌رسم از اول لحنم را عوض می‌کنم. (با صدای بلند و لحنی حماسی می‌خواند) ارغوان خوشۀ خون، مثلا یک جا را این شکلی می‌خوانم. ولی آنجاهایی که من را اذیت می‌کند خودم گیر می‌کنم. مثلا آنجا که می‌گوید «ارغوانم آنجاست» نمی‌توانم آن را بخوانم.»



ویژگی اشعار


غلامحسین یوسفی درباره ی شعر سایه می‌گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیه ها و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه ی دلپذیر حافظ است. از جمله غزل های برجسته ی اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریه ی لیلی، چشمی کنار پنجره ی انتظار و نقش دیگر می توان نام برد.»
اشعار نو او نیز دارای درون‌مایه ای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون‌مایه ی ابتکاری همگام شده، نتیجه ی مطلوبی و زیبایی به بار آورده است.
در شعر پس از نیما در حوزه ی غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشته اند انجام داده اند که در این بین نام هایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم می‌خورد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار