۰۱ شهريور ۱۳۹۵ ۲۱:۲۱
کد خبر: ۴۷۷۰۵
Qoran

باید به مسئله امکان پذیر بودن علوم انسانی قرآن‌بنیان بپردازیم. این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که هنوز افراد مختلف، حتی تحصیل کرده‌های حوزه علمیه، درباره امکان آن بسیار تردید دارند.


به گزارش عطنا به نقل از مهر، دکتر محسن حبیبی عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و دبیر اجرایی همایش علوم انسانی قرآن ­بنیان مقاله ای با عنوان «مطالعه موردی تجارب گذشته از علوم انسانی قرآن ­بنیان» به رشته تحریر درآورده که در فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا چاپ و منتشر شده است، متن مقاله در پی می آید؛



اهمیت مطالعه موردی تجارب گذشته از علوم انسانی قرآن­ بنیان


در اینجا مایل هستم به مسئله امکان­پذیر بودن علوم انسانی قرآن‌بنیان بپردازم. این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که هنوز افراد مختلف، حتی تحصیل­کرده‌های حوزه علمیه، درباره امکان آن بسیار تردید دارند. با اینکه این حرکت آغاز شده و آغاز آن هم ربطی به انقلاب اسلامی ندارد، هنوز در این مسئله تردید وجود دارد. برخی معتقدند علم تابع هیچ فرهنگ و دینی نمی‌شود. ازاین‌رو لازم است برای اثبات امکان­پذیر بودن مسئله، مدلی ارائه گردد. بر طبق این جمله معروف که: «ادلّ الدلیل علی امکان شیء وقوعه»؛ کافی است بتوانیم مصداقی از علم انسانی را عرضه کنیم که از دل قرآن کریم و مطالب برگرفته از دین اسلام، به وجود آمده باشد. ادعا هم نداریم که این مدل، یک مدل کامل است و ایرادی ندارد.


یکی از کسانی که در طول تمدن اسلامی، علم انسانی ایجاد کرده؛ ابن خلدون است. معروف است که ابن خلدون، پدر علم اجتماع است. علوم اجتماعی مد نظر ابن خلدون، اصول و مبانی خاص خودش را دارد؛ یعنی بر مبحث عصبیت قومی تأکید فراوان می‌کند که یک قوم چگونه می‌تواند راه پیشرفت خودش را از این عصبیت اتخاذ کند؛ سپس به انحطاط حکومت‌ها و تمدن‌ها اشاره می‌کند. شاید همه بخش‌های نظریه ابن خلدون قرآنی یا اسلامی به آن معنا نباشد، اما با مطالعه موردی و تحقیقی، مشخص شده است که بخش عمده­ای از مسائلی که او در انحطاط تمدن‌ها به آنها اشاره می‌کند، کاملاً قرآنی و اسلامی است.


پیشنهاد بنده در این مورد این است که مطالعات موردی جدی گرفته شود. بهترین مدلی که می‌توانیم تحولی در علوم انسانی داشته باشیم و آن را بومی کنیم، این است که فقط مقلد نباشیم، بلکه در این زمینه محقق باشیم؛ مثلاً از مدل خاصی استفاده کنیم. پیش از این، دانشمندان ما در طول تاریخ تمدن اسلامی کارهای بسیار زیادی کردند که می‌شود بر مبنای آنها کارهای خوبی انجام داد. مطالعه موردی بنده درباره ابن خلدون بود؛ یک دانشمند مسلمان که توانسته یک علم انسانی، یعنی علم اجتماع را با استفاده از بنیان‌های قرآنی ایجاد کند؛ هرچند در بخشی از نظریه‌اش توانسته این کار را انجام بدهد، نه در همه فرضیه‌اش.



مغالطه مشترک لفظی با علوم انسانی جدید


علم انسانی یک اصطلاح جدید و بی­سابقه است. ما بعد از دوران ایدئالیسم آلمان با اصطلاح علوم انسانی مواجه شدیم. البته شکی در این نیست که ما در سنت خودمان و سنت‌های دیگر، در خصوص انسان مطالب زیادی داشتیم؛ مثلاً در سنت خودمان، فلسفه، فقه، علم النفس، اخلاق، تفسیر و حتی مسائل مرتبط با روح یا مسائل مرتبط با طلسم همه اینها در مورد انسان بوده، ولی باید حواسمان باشد که آنچه مدنظر از علوم انسانی قرار می‌گیرد، در دوران جدید است. ازاین‌رو نمی‌شود به سادگی بگوییم فقط هر آنچه قبل از این در مورد انسان بحث شده، علم انسانی است و ما می‌توانیم آن را مبنای خودمان قرار بدهیم.

در دوران جدید، پس از مداقه در روش‌های علوم، آن علومی که نمی‌توانست در ذیل روش تجربی قرار بگیرد، به نام علوم انسانی مشهور شد و از آن پس، در دانشکده علوم انسانی، علومی مطرح می‌شود که بعضی از آنها سابقه نداشته در ذیل علوم انسانی قرار بگیرد؛ مثل علم اقتصاد، یا برخی علوم دیگر که انسان را به حیرت وا می­ دارد که اینها چگونه جزء علوم انسانی قرار می‌گیرند؛ بنابراین علوم انسانی، اصطلاح جدیدی است و اینجا یک اشتراک لفظ ایجاد شده که باید حواسمان باشد این اشتراک لفظ، ما را به اشتباه نیندازد. گاهی مطالبی در علوم اسلامی ذیل مفهوم انسان قرار می‌گیرد که مد نظر علوم انسانی جدید نیست، بلکه یک اشتراک لفظ است؛ اینها باید متمایز بشود. بسیاری از بزرگان بدون تعریفی دقیق از علم انسانی، می‌خواهند به تأسیس و نقد و بررسی آن بپردازند؛ اینجا آن بزنگاهی است که گاهی تیغ دو لبه است و دست خود فرد را می‌بُرد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار