پژوهشگر جامعهشناسی: انسان پیشامدرن ایرانی طبیعت پیرامون خود را میشناخت و به ضعفهایش واقف بود، به همین سبب زندگی و زیست خود را به گونهای در نسبتی هماهنگ با آهنگ طبیعت تعریف کرده بود تا آسیبی به آن وارد نشود.
سورن مصطفائی، دانشآموخته جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی و دانشجوی دانشگاه خوارزمی در یادداشتی در عطنا نوشت:
ورود مدرنیته به ایران، آغاز دگرگونی در زیست جهان انسان ایرانی و پیریزی نظم جدیدی بود. از سطح خرد تا کلان، از زندگی روزمره و روابط خانوادگی تا نظام سیاسی، روابط اجتماعی و حتی هنر و ادبیات را دستخوش تغییر و دگرگونی کرد. برخی از این تغییرات به آرامی رخ دادند اما برخی دیگر نیز روندی سریع، از بالا به پایین و آمرانه داشتند. روند تغییرات بسیاری از نهادها و سازوکارهای کهن با قدمتی چندهزار ساله را آگاهانه یا ناآگاهانه از میان برداشتند، و نهادها و سازوکارهای مدرن نیز نتوانستند خلا آنها را پر کنند. یکی از مهمترین این خلاها از میان رفتن دانشها و تجربیات بومی محیط زیستی بود که چه بسا میتوانست پتانسیلی برای روند توسعه پایدار باشد.
انسان پیشامدرن ایرانی طبیعت پیرامون خود را میشناخت و به ضعفهایش واقف بود، به همین سبب زندگی و زیست خود را به گونهای در نسبتی هماهنگ با آهنگ طبیعت تعریف کرده بود تا آسیبی به آن وارد نشود. برای روشنتر شدن این موضوع باید اشارهای به نگاه مقابل آن، یعنی نگاه غربی داشته باشیم. «خردی که از بطن مسیحیت شکل گرفت و نهایتا به روشنگری منجر شد، همواره در دو سویه افراط بوده است و این دو سویه افراط گونهای دوگانگی بین خرد و تخیل در بنیاد تفکر غربی نهادینه کرده است. از این رو، از یک سو در چالش و دشمنی با طبیعت آنچنان پیش میرود که به خرد ابزاری میرسد، و در سوی دیگر در واکنش به این افراط، در مقابل تحول خرد در روشنگری و محدودیتهای آن تفکر رمانتیک شکل میگیرد که به تقدس طبیعت گرایش مییابد1.» اما نگاه ایرانی نه مروج استیصال در برابر طبیعت و نه در پی تسلط بر آن بود، بلکه بهدنبال زیست مسالمت آمیز و صلح با طبیعت بود.
درهم تنیدگی طبیعت با فرهنگ را میتوان در آداب و رسوم و همچنین در آموزهها و باورهای دینی و ملی به وضوح مشاهده کرد. شاید بتوان یکی از نخستین نمونههای آن را سنگنوشتهای منسوب به کوروش هخامنشی دانست: «به فهم آب رسیدن و گندم را گرامی داشتن، این آیین من است، هر که روندهای را بیازارد، جهان را آزرده است2.» آب یکی از عناصر کهن فرهنگ ایرانی، که در نزد ایرانیان مقدس بوده است. آناهیتا، الهه آب یکی از اساطیر ایران باستان بوده و همواره از ارزش والایی در فرهنگ، اسطورهها و ادبیات فارسی برخوردار بوده است3. در افسانههای قدیم آمده است هنگامی که برای مدت طولانی باران نمیبارید، آناهیتا را بر روی بام میبردند و آن قدر او را شلاق می زدند تا دل آسمان به رحم آید و باران بیارد4.
معماری و شیوههای بهرهبرداری از طبیعت، نسبت مستقیمی با شرایط اقلیمی مناطق مختلف در ایران داشت. از این رو میتوان به سازههایی همچون کاریز یا قنات، آبانبار، یخچال، کبوترخانه و باغ ایرانی اشاره کرد که اغلب آنها نیز مربوط به مناطق خشک حاشیهی کویر است. معمولا آبادی در جایی پدید میآید که دسترسی به آب امکانپذیر باشد، اما بسیاری از شهرهای حاشیهی کویر که از منابع آب بیبهره بودند همچون کرمان، اصفهان، یزد و سمنان قدمتی چندهزارساله دارند. حال پرسش اینجاست که چگونه در حاشیهی کویر آبادی پدید آمده بود. کاریز و قنات که خاستگاه آن را ایران نوشتهاند و بسیاری از قناتهای شرق ایران، عمری برابر با تاریخ کهن ایران دارند5، برای مثال قدمت قنات جوپار کرمان را به عصر پرستش آناهیتا نوشتهاند6. قنات با شیوهای از انتقال و برداشت آب همراه بوده که بهوسیله شیب زمین و حرکت طبیعی آب ساخته میشده است. درواقع از منابع آب بهرهبرداری میشده بیآنکه آسیبی به اکوسیستم وارد آید، بهقول یک مقنی یا آبشناس قدیم «چاهها خون زمین را میمکند و قنوات شیر آن را میدوشند»7. امروزه دربرابر سازههای کوتاهمدتی همچون چاههای نیمهعمیق و عمیق و سد، قنات، سازهای بلندمدت تلقی میشود؛ چرا که قدیمیترین چاهها در ایران قدمتی بیشتر از پنج یا شش دهه ندارند8 و قدمت قدیمیترین سدها نیز در ایران در همین حدود است و عمر و بازدهی یک سد نیز بیش از یک سده نیست9 و این درصورتی است که قنات قصبه گناباد با قدمتی بیش از دوهزاروپانصد سال هنوز فعال است10.
باغ ایرانی و همچنین یخچال و آبانبار نیز در پاسخ به شرایط اقلیمی و کمآبی پدید آمدهاند و رواج بیشتری نیز در مناطق کویری دارند. باغهای ایرانی که شهرت آن به اساطیر و داستانها و شعر و موسیقی نیز رسیده و نگارههای هنر فرش ایرانی نیز تصویری از همان باغ است11، حکایت از درهمتنیدگی طبیعت و زندگی ایرانیان دارد.
میتوان ایران را به سه جامعه بزرگ روستایی (کشتمند)، عشایری (کوچمند) و شهری (شهروند) تقسیم کرد که هر کدام مسائل خاص مربوط به خود را دارا هستند11؛ تا حدود پنج دهه پیش، بخش عمده جمعیت ایران روستایی بودند و ساختار جمعیتی ایران بهطور کلی با امروز تفاوت داشت. از این رو میتوان به تکوین انواع مختلف خرد در بستر جغرافیا اشاره کرد که خود میتواند مقدمهای باشد بر نگاهی دیگر به تاریخ ایران بر اساس شرایط خاص و مسائل اقلیمی و شکل گرفتن فرهنگ در بستر جغرافیا، مسئلهای که بیش از پیش معرفتی درونزا را طلب میکند، نه آنگونه که شرقشناسان به تاریخ ایران نگریستهاند که ره به ترکستان میبرند.
منابع و ارجاعات