استاد پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی در مراسم بزرگداشت حافظ از یادگار اخلاقی فردوسی و حافظ برای مردم ایران گفت و اظهار کرد: فردوسی از ما «ایرانیان جاوید» ساخت و حافظ از ایرانیان «رند جاوید».
به گزارش خبرنگار عطنا، نشست گرامیداشت مقام حافظ با موضوع «ایران و حافظ»، پنجشنبه، ۱۹ مهرماه با سخنرانی دکتر میرجلالالدین کزازی، استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی و دکتر محمد امیر جلالی، حافظ پژوه و استاد رشته ادبیات دانشگاه علامهطباطبائی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در این نشست، استاد میرجلالالدین کزازی سخنرانی خود را با خوانش اشعاری از خود آغاز کرد و سپس به بیان جایگاه حافظ و اشعار او در بین مردم ایران پرداخت. استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبائی از جشن آبان و آباندخت سخن گفت و سپس سرودهای در این باره خواند. در ادامه متن سخنان وی را که با بیتی از حافظ آغاز شد میخوانید:
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
آغازینهایست شگرف، هنگامهساز، رازآمیز، پرسمانخیز، از غزلی از حافظ. آن انگارهای که گفتم پارهای از پژوهندگان بر دیوان حافظ دارند، به ویژه بدین بیت باز میگردد؛ این بیت را برهان میآورند در اینکه حافظ مهرپرست بوده است، زیرا برآنند که در این بیت آشکارا سخنی از هنجاری، رفتاری در آیین مهر رفته است؛ آن هم این است که هنگامی که کسی به این آیین میگروید این گروش کاری آسان نبود. میبایست آزمونهای دشوار را از سر میگذرانید نشانی بر چهره او میزدند. نشانی نازدودنی که هرکس او را ببیند بداند مهرپرست است.
این کسان میگویند در این بیت از این نشان سخن رانده است. من نمیخواهم گفت که این گزارش، این انگاره، هرآینه(بیگمان) درست است اما این بیت را میتوان بدین شیوه هم گزارد، این هنر شگرف جادوانه ورجاوند بیمانند حافظ است.
بیتهای حافظ را در غزلهای شاهوار او میتوان به شیوههای گوناگون گزارد، حتی با گزارشهای ناساز. از همین روست که حافظ سخنوریست هنگامهآفرید، سخنوریست که هرگز چیرگی او پایان نمیپذیرد؛ سخنور روز است.
همواره آماری سالیانه میدهند از دیوانهایی که به چاپ رسیده است. سالهاست که دیوان حافظ بر بالای فهرست این دیوانها جای دارد. دیوان خواجه بیشتر از هر دیوان دیگری هرسال به شیوههای گوناگون به چاپ میرسد چرا؟ پاسخ روشن است، زیرا خریدار دارد، چرا خریدار دارد؟ چون ایرانیان حافظ را گرامی میدارند. گفته میشود در هیچ خانه ایرانی نیست مگر آنکه در آن دیوانی از حافظ یافته میتواند شد.
دو دیوان، دیوانهای مردمی پارسیاند دیوانهایی که همه ایرانیان با آن آشنایند، آنها را گرامی میدارند، حتی اگر نخوانندشان؛ یکی دیوان حافظ است، دو دیگر شاهنامه فردوسیست.
دیوان حافظ را ما ایرانیان ترجمان جهان نهان میدانیم، لسانالغیب. ابن اثیر، تاریخ نگار تازیزبان نوشته است که ایرانیان شاهنامه را نامه سپند و آیینی و مینوی خویش میانگارند؛ در هر خانهای شاهنامهای هم هست. دختران لر هنگامی که به خانه بخت میروند بر خود بایسته میدانند که شاهنامهای را به پاس خجستگی و پیروزبختی همراه ببرند.
ای شگفتا! شگفت دوستی تاجیک، دانشآموخته و فرهیخته به من گفت؛ سخنی که موی بر تن من افراخت. چند صد هزارمین بار ناختم سربرافراختم که ایرانیم یزداندادار را به پاس این بخت بلند برین، ایرانی بودن، سپاس گزاردم؛ گفت: دختران قرقیز هم هنگامی که به خانه بخت میروند شاهنامهای با خود میبرند، مردمی دیگر با زبانی دیگر بهراستی شگفتآور است، فراتر از شگفتآور، خردآشوب است، اندیشهکوب است.
شما هنگامی که درمیمانید در کاری بر سر دوراههاید نمیدانید که چه میبایدتان کرد چه میکنید؟ با دیوان خواجه فال میگیرید از او رهنمود میخواهید. من هیچ دیوانی را در جهان نمیشناسم که مردم با آن فال بزنند کتابهای سپند آیینی برای فال زنی به کار برده میشوند، اما دیوان سخنوری اگر ابزار فالزنی باشد تنها دیوان خواجه است آن هم در ایران.
حافظ تنها سخنور نیست، تنها غزلسرا نه؛ بسیار فراتر و فزونتر است از آنچه او را سخنوری غزلسرا بدانیم؛ من دوشینه در انجمن مفاخر در این زمینه سخن راندم، گفتم دو تن، دو بزرگ بیمانند، دو چهره برین ورجاوند (اعجاز آمیز)، پایه آنچه من آن را ناخودآگاهی تبار ایرانی میدانم، ریختهاند. یکی حافظ است، دیگری ناگفته پیداست که کیست، استاد فرخنهاد توس، پیر پاک و پارسای دری فردوسی فرّمند.
اگر نخست فردوسی نبود سپس حافظ ما ایرانیان آنکه هستیم نمیتوانستیم بود. اگر تو ای دوست گرامی خود را ایرانی میدانی آگاهانه از سر دانایی، روشنرانی بدان مینازی که ایرانی هستی این ویژگی والا را در گرو این دو داری.
فردوسی پایه ناخودآگاهی تباری فراگیر ایرانی را در ایران نو، ایران پس از اسلام ریخته است. ناخوداگاهی تباری که همه ایرانیان در تمام روزگاران از آن برخوردار بودهاند و هستند در این روزگار نیز، اما حافظ پایه ناخودآگاهی تغاری (زمانمند) ایرانی را ریخته است، آن ناخودآگاهی تباری که بازمیگردد به ایران نو. شاهنامه نامه نمادهاست؛ دیوان خواجه هم. فردوسی نمادها را از فرهنگ ایرانی وام میگیرد، نمادهای باستانی اسطورهای را در آن نامه نامی گرامی بانی، که ایرانیان آن را نامهای سپند و آیینی میدانند فرا پیش ما نهاده است.
حافظ هم از آن نمادها بهره میجوید هم خود نماد میسازد. برترین نمادی که خواجه آفریده است چیست؟ پاسخ کمابیش روشن است، برترین چهره در دیوان حافظ کدام است؟
«رند» در دیوان حافظ چهرهای است سپند و آیینی. حافظ بر هر چهرهای از شاه، وزیر، پارسا، زاهد، سوفی خراش افکنده است، تنها چهرهای که از هر زشتی، از هر پلشتی پیراسته است رند است؛ رند است و پیر به ویژه پیر مغان. من برآنم که این دو هردو یک تناند؛ پیر مغان و رند.
رند کیست؟
رند کیست؟ رند کسیست که تن به هیچ بندی نمیدهد، در هیچ دامی نمیافتد، آزاده است، فراخاندیش، دریاکیش.
« رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین/ نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نی حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین/ اندر دو جهان کرا بود زهره این»
این چارانهای است از خیام. در همین چارانه به ویژه در همین لخت آغازین هر که آن را سروده است در چند واژه ویژگی رند را نشان داده است. رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین؛ زمین خنگی اصل است؛ رند بر این اصل نشسته است، بر زمین چیره است، زمین در فرمان اوست، زمین را به زیر ران آورده است، هرجا که میخواهد میبردش، این ویژگی رند است.
رند در تنگنا نمیماند، با دیگران به چند و چون نمیپردازد، در پی آن نیست که دیگران را به راه خود بیاورد، به کیش خود بگرواند؛ فراتر از شایست نشایستهاست. این ویژگی درویش است ویژگی پیر است، ویژگی برترین پیر مغان است، سرمستتر از آن است که بنشیند با هوشیاران به چند و چون بپردازد که این نیک است آن بد است، چنین کن چنان نکن؛ کار رند این نیست، رند فراخ مینگرد تا دورجای را می بیند، تنگ اندیش نیست، مغزشکن است، هنجارپریش است، بندگسل است، بیهوده نیست که حافظ رند را چنان برترین مرد برگزیده است، مرد را من در معنا کهن واژه به کار میبرم که آدمیست نه در معنی گونه نرینه آن مردی که در جغرافیا نمیماند؛ در تنگنا هیچ اندیشهای نمیگنجد.
رند کسی است که در حال میزید، داد دم را میدهد نه از گذشته اندوهناک است نه از آینده در بیم؛ چرا چنین است؟ چون رهاست از آز و نیاز، اما نیازمند آزور به گذشته و آینده میاندیشند.
رند سرخوشی و آزادهدمی را گرامی میدارد، دوزخ آشام است؛ حافظ خود برترین نمونه رندی است، رند دست نایافتنی است، ناشناختنی است. اگر شما بتوانید کسی را بشناسید بتوانید چه می تواند کرد رفتار او را از پیش بدانید آن کس رند نیست. رند را نمیتوان شناخت هر ایرانی به گونهای رند است این یادگار خواجه است او از ایرانیان رند ساخته است. شناخت ایرانی کاری آسان نیست نهاد ایرانی نهادی است پیچ در پیچ، تو در تو، رازآمیز، مازانگیز.
برای نمونه، شاهدوستی دارید یکدله، سالها با او زیستهاید، به گفته خواجه رفیق خانه و گرمابه و گلستان شماست اما نمیتوانید به استواری بگویید او را میشناسید؛ گاهی رفتارهایی از او میبینید، گفتههایی از او میشنوید که شما را به شگفت میآورد.
ایرانیان رند هستند. رند هفتخط؛ رندی که هر زمان باده مینوشد جام را تا خط هفتم از باده میآکند، گنجایی بسیار دارد، مست نو نوش نیست که با پیالهای بند بگسلد، بخروشد، رفتارهای نابهنجار از او سر بزند؛ لایخوار است، لای تهنشست و درد باده است، گیرایی لای از باده ناب بیشتر است. ایرانی گنجایی روانی بسیار دارد؛ نمونه آوردم در سخنی که دوش رانده آمد، نمونه روزآمد گفتم ایرانی به آسانی رای نمیدهد، اگر بپذیرد که رای بدهد هرگز به آن کس که برمیگزیند یکسره پایبند نیست، به آسانی فریفته نمیشود، حتی اگر خود را ساده دل به نمود بیاورد.
سیاستپیشگان خام که ایرانیان را نمیشناسند هنگامی که از کشورهای دیگر به ایران آمدهاند خیال میکنند مردم ایران مردمانی هستند زودباور، سادهدل که به آسانی میتوان فریفتشان، اما نمیدانند که آن سادهدلی، خود فریبی است بزرگ که با آن فریبکار را میفریبند. در آمریکا که امروز ما میانگاریم پیشرفتهترین کشور جهان است (در زمینههایی است در فناوری ابزارسازی) اما در زمینههایی کشوری است بسیار واپسمانده، خام و کودک. به آسانی میتوان آمریکائیان را فریفت؛ نامزدهای ریاست جمهوری در تلوزیون روبهروی هم میایستند به چالش و چند و چون میپردازند. آمریکایی چندان به آنچه میگویند دل نمیدهد به برازندگی جامه و روی و موی آن نامزد رای میدهد.
به دیگر سخن، فردوسی از ما ایرانیان جاوید ساخت، حافظ از ما ایرانیان «رند جاوید». ما در ایران پس از اسلام با دشواریها و تنگناها و جنگهای بسیار رویاروی بودهایم؛ با تازشهای گونهگون شهرها بارها ویران شدهاند دیگربار آباد از زمین رستهاند. هرگاه شیرازه فرهنگ ایران گسیخته شده است، ما ایرانیان آن را استوارتر از پیش به هم پیوستهایم. این رندی بدین گونه است که در حافظ و سپس در ما ایرانیان که حافظ را گرامی میداریم پدید آمده است.
این رندی آن رندی نکوهیده ناسزاگونه نیست. ایرانی را به آسانی نمیتوان فریفت، به آسانی نمیتوان دل او را به دست آورد، اما اگر کسی چنین بتواند کرد آن دل همیشه از آن اوست، چرا گه رند به آسانی دل به دیگری نمیدهد، اما اگر داد دل را بازپس نمیگیرد. این نشانه ژرفا و مایهوری و آزمودگی فرهنگی و روانی و مَنِشی ما ایرانیان است. ما اگر رندیم برپایه چنین پیشینهای است؛ گفتِ این سخن پایان ندارد.
از همین روست که هنگامی که شما بیتی از حافظ را میخوانید دلآسوده نیستید که آن بیت را به راستی دریافتهاید، گزارشی که از آن بیت میکنید تنها گزارشی است که میتوان کرد، آن بیت را اگر زمانی دیگر بخوانید میتوانید به گزارشی دیگر، دریافتی دیگر از آن برسید.
ازیرا چهره راستین حافظ همواره نهفته خواهد ماند، چرا که خواجه رندتر از آن است که به آسانی چهره خود را بر ما بنمایاند.
سپاسگزارم کامگار باشید و بختیار.