۱۳ تير ۱۳۹۷ ۱۶:۲۵
کد خبر: ۱۹۹۸۸۵
kesratgarayi zakyani ardabili parsa (16)

مدرس فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی: برای مسافری كه مجبور است ارز را با قيمت دو برابر نرخ اعلام‌شده بخرد، چه چيز واقعی است؟ آيا می‌توان به او گفت كه «تو دچار توهمی و ارز واقعی قيمتی ديگر دارد»؟ البته ايدئاليسم هگلی، اين رويكرد را نه تنها به اقتصاد، بلكه به فيزيك، الهيات و حتی زيست‌شناسی نيز بسط می‌دهد كه نتايج راديكال‌تری به همراه دارد.


به گزارش عطنا، محمدمهدی اردبيلی،  مدرس فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در روزنامه اعتماد از منظر فلسفی به وضعیت اقتصادی کشور پرداخته است که در ادامه می‌خوانیم؛


در يك نگاه كلي، يكي از مشهـورتـريـــن درس‌هـاي ايدئاليسم هگلي اين است كه واقعيت مستقل و في‌نفسه‌اي وجود ندارد. اين رويكرد برخلاف سنت رئاليستي چندهزارساله حاكم بر انديشه بشر بود كه ابژه (عين) را مستقل از سوژه (ذهن) تصور مي‌كرد و در نتيجه، براي آن هويتي مجزا قائل بود. البته نقد هگل، بر استقلال ابژه به اين معنا نيست كه ابژه صرفا امري ذهني و خيالي است.


به بيان ساده‌تر، واقعيت براي هگل نه صرفا ابژكتيو (در معناي رئاليستي) و نه صرفا سوبژكتيو (در معناي ايدئاليسم باركلي) است، بلكه نتيجه رفع ديالكتيكي اين دو، يعني امري بيناسوژگاني (يا با تسامح: بين‌الاذهاني) است. به بيان ديگر، در پس پشت تجربه ما از جهان، نه جوهري پنهان يا ابژه‌اي مستقل (آنگونه كه رئاليست‌ها مي‌گويند) و نه حتي نومني ناشناختني (آنگونه كه كانت مي‌گويد) وجود ندارد، بلكه واقعيت چيزي نيست جز شيوه مواجهه و مناسبات سوژه‌ها با يك امر.


جهان، جهان نيروهاست و هر شيء، بدون آنكه ذاتي مستقل داشته باشد، چيزي نيست جز كانوني از نيروهاي برسازنده‌اش. من سال‌ها پيش در كتابي كه تحت عنوان آگاهي و خودآگاهي در پديدارشناسي روح هگل منتشر شد، مفصلا به مباني نظري و فلسفي اين بحث پرداخته‌ام كه بازگو كردن آنها در اين يادداشت كوتاه توجيهي ندارد، لذا از آن درمي‌گذرم و به موضوع اصلي مي‌پردازم.


حال اما، با توجه به مباحث فوق، لازم است مجددا به جملات مشهور رييس‌جمهور و تيم اقتصادي دولت، درباره بازار ارز توجه كنيم:


«اينكه نرخ ارز بالا رفته است، دلايل اقتصادي ندارد، ... بلكه دلايل رواني و تبليغاتي دارد» (خبرگزاري مهر) . «نوسانات و تلاطم‌هايي كه اين روزها در بازار شاهد آن هستيم بيش از آنكه ريشه در واقعيت داشته باشد، ناشي از جنگ رواني است» (پايگاه اطلاع‌رساني رياست‌جمهوري) .


ديگر دولتمردان نيز جملات مشابهي گفتند. براي مثال، نوبخت سخنگوي دولت، «افزايش نرخ ارز را رواني دانست»، يا «آل‌اسحاق، رييس سابق اتاق بازرگاني تهران نرخ واقعي دلار را نهايتا ۴۲۰۰ تومان دانست و تصريح كرد كه نرخ ۵۶۰۰ توماني موجود در بازار اصلا واقعي نيست» (ايسنا). مي‌توان اظهارات متعدد مشابهي را فهرست كرد كه نقل‌قول‌هاي فوق تنها مشتي نمونه خروار آنها هستند.


اما نكته اصلي دقيقا در منظر فلسفي گويندگان جملات فوق است كه از قضا متولي رسمي سياست‌هاي كلان اقتصاد اين كشور هستند. خلاصه تمام اين اظهارات قائل شدن به تمايز جوهري ميان واقعيت و روان جامعه است. گويي مثلا چيزي به اسم «قيمت واقعي ارز» مستقل از اذهان مردمان وجود دارد كه بايد به شيوه رئاليست‌ها (بر اساس معيار صدق مبتني بر مطابقت) ذهنيت و روان جامعه را بر آن منطبق كرد.


در نقد سخنان فوق، بايد نشان داد كه اتفاقا ماجرا برعكس است. اقتصاد اساسا امري مبتني بر روان و تصور اجتماعي است؟ چه چيزي قيمت يك كالا را تغيير مي‌دهد؟ چرا يك شايعه مي‌تواند يك اقتصاد را به تكاپو بيندازد؟ چرا افزايش تقاضا مي‌تواند قيمت را بالا ببرد؟ در خود علم اقتصاد ابعاد مختلف اين امر را مي‌توان ذيل اصطلاح فني «انتظارات» نشان داد.


به بيان ديگر، انتظار متقاضي از دورنماي وضعيت سرمايه، خود برسازنده واقعيت اقتصادي خواهد بود. اگر همه فكر كنند فردا چيزي گران مي‌شود، تنها به همين دليل، آن چيز گران خواهد شد. بدين معناست كه گفته مي‌شود اقتصاد اساسا علمي بين‌الاذهاني است. تصور رئاليستي از واقعيت اقتصادي، در وهله اول ساده‌انگارانه و در وهله دوم همواره عقب‌مانده از واقعيت است و در نتيجه، تبعات بسياري دارد.


براي مسافري كه مجبور است ارز را با قيمت دو برابر نرخ اعلام‌شده بخرد، چه چيز واقعي است؟ آيا مي‌توان به او گفت كه «تو دچار توهمي و ارز واقعي قيمتي ديگر دارد»؟ البته ايدئاليسم هگلي، اين رويكرد را نه تنها به اقتصاد، بلكه به فيزيك، الهيات و حتي زيست‌شناسي نيز بسط مي‌دهد كه نتايج راديكال‌تري به همراه دارد.


واقعيت محصول روان و نگرش مردم (سوژه‌ها) است، نه بالعكس. و از قضا آنچه رئاليست‌ها واقعيت مي‌نامند، عين توهم است. وضعيت امروز اقتصاد ايران، خود گوياي اين حقيقت ايدئاليستي است. نرخ واقعي ارز، آن چيزي است كه مردم آن را نرخ واقعي مي‌دانند يا حتي مي‌سازند، نه مشتي آمار و ارقام بر تابلوي صرافي‌هاي نيمه‌تعطيل. يكي از مشكلات اساسي اقتصاد ما (كه مي‌توان آن را به ساير حوزه‌ها نيز تعميم داد)، حاكميت رويكرد رئاليسم خام، و برداشت غلط از خود «واقعيت» است.


شوربختي قضيه دقيقا همينجاست كه اين فضاي شبه‌پليسي حاكم بر وضعيت ارز، مشخصا بر همين ناواقع‌بيني رئاليستي متكي است كه گمان مي‌كند واقعيت چيز ديگري است كه حتي شده بايد با چوب و چماق، آن را برگرداند و بر «جايگاه توهمي واقعيت‌بودگي‌اش» بازنشاند. ريشه اين توهم تك‌صدايي پليسي را نيز مي‌توان در همان معيار صدق رئاليستي بازجست.


گو اينكه اين اقتصاد است كه بايد در چنگ يك «واقعيت» ايزوله و ايستا بماند و جز به حكم «جلسه دولت يا بانك‌ مركزي» به هيچ تغيير و شدني تن درندهد. اين اقتصاد و تدبير اقتصادي است كه بايد به مناسبات واقعي نيروهاي برسازنده وضعيت تن دهد نه برعكس؛ اين اميد واهي كه مي‌توان واقعيت متغير (شونده)، بيناسوژگاني (بين‌الاذهاني) و تاريخي را متوهمانه در نقطه‌اي غيرتاريخي و ايزوله زورچپان كرد، ولو با زور امنيتي و پليسي، امروز مهم‌ترين توهم تصميم‌سازان دولتي است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار