به گزارش عطنا به نقل از صبح نو، نشست «نقش گفتوگوی میان دینی در جهان امروز» با سخنرانی پرفسور «هانس کریستین گونتر»، استاد دانشگاه فرایبورگ آلمان، دیروز در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
گونتر در ابتدای سخنانش بر امکان و ضرورت گفتوگو میان ادیان تأکید کرد و گفت: در جهان امروز نهتنها مسأله تعدد و تفاوت دولتها مطرح شده بلکه باوجود جریانهای اصلی مهاجرت جوامع چنددینی افزایش یافتهاند اما نکتهای که به نظر من مورد غفلت قرار گرفته، این است که دولتهای زیادی وجود دارند که بیشترشان هم فرهنگ اروپایی دارند و خود را سکولار(به معنی بیطرف) تعریف میکنند البته معلوم نیست که چقدر بر این ادعا پایدارند.
امروزه در جهان کشوری مثل ژاپن را داریم که اکثریت آن ملحد هستند و یا مثلاً چین که خود را نماینده ایدئولوژی میداند که وابستگی به دین را انکار و از حکومت ملحد دفاع میکند. بنابراین نهتنها دیالوگ میان ادیان لازم است، بلکه لازم است دیالوگ میان دین و الحاد و دین و سکولاریسم هم مطرح شود.
او ادامه داد: با وجود این همه تأکیدی که امروزه بر روی گفتوگوی میان ادیان میشود هنوز هم ما در بیرون از دین قرارگرفتهایم و این گفتوگوها عمدتاً از طریق یک بازیگر بیرونی مدیریت میشود. در چنین شرایطی چنین گفتوگوهایی امری بیهوده است. اگر گفتوگوها فقط درباره قواعد همزیستی باشد دیگر فرصتی وجود ندارد که این قواعد مؤثر باشد.
اعتقادات دینی ریشه در درون انسانها دارند. بنابراین، این گفتوگوها زمانی معنا پیدا میکنند که خود ادیان نیاز به چنین دیالوگی را احساس کنند و افراد و مذاهب مختلف فکر کنند که اعتقاداتشان در مقابل دیگران جهت یافته است.
گونتر برای اینکه دلایل نیاز به گفتوگوی ادیان را بررسی کند ابتدا بحث «تعریف دین» را مطرح کرد و گفت: متأسفانه بهرغم همه کوششهای ارزشمندی که در حوزه دین انجام میدهیم هنوز هیچ تعریفی برای این کلمه وجود ندارد و به خاطر تغییر کامل معنایش امروزه از هر معنای انضمامی میانتهی شده است.
بااینحال آنچه به این پدیدهها وحدت میبخشد این است که به یک قلمروی خاص محدود میشود و رسیدن به این قلمرو بسیار متفاوت است. گویی رویکرد دین از بالا بیثمر است. سهم نحوه این قلمرو در هر دینی با تحقیق فردی به دست میآید و این آخرین و سختترین مرحله برای کسی است که بخواهد از بیرون به آن دین نزدیک شود. اتفاق افتادن چنین امری تنها در مطالعه عمیق آن دین ممکن است.
این را هم باید بپذیریم که ذات هر دینی محدود است. اگر اینگونه باشد فرد، مذهبی نقص اندیشه و نقصان طبیعت را تجربه میکند و دین برای او تلاشی است که بر این نقصان غلبه کند. او افزود: در این تلاش هر چه او به چیزی که ورای او است نزدیک شود نقصان خود را بیشتر درک میکند. بنابراین دینداری واقعی به افتادگی و تواضع منتهی میشود و انسان، خدا را در خضوع خویش مییابد و خود را بهعنوان یک انسان ناقص درک میکند.
خضوع ما در مقابل خدا، راه گفتوگو با دیگری بهعنوان جوامع انسانی را هموار میکند البته باید توجه کنیم که گفتوگوی میان ادیان نمیتواند به آمیختگی ادیان منجر شود.
سنتهای دینی بسیاری هستند که ادعای انحصارگری ندارند بلکه مجالی برای دینداری متکثر به وجود میآورند اما بیایید ادیان یکتاپرست بزرگ مثل اسلام، مسیحیت و یهود را مورد بررسی قرار دهیم. من فکر میکنم مؤمنِ چنین دینی، نقصان خود را بیشتر احساس میکند و مستقیماً در وحی شخصی خدا و ارتباط مستقیم با خدا مواجهه صورت میگیرد. اگر وحی خداوند را در متون مقدس فراتر از یک امر طبیعی در نظر بگیریم مؤمنان چنین دینی حضور خدا را در کلامش تجربه میکنند که بسیار هم رعبانگیز و اضطرابآور است.
در متن مقدس یهود گفته میشود که ترس از خدا آغاز حکمت است و این ترس به ما احتیاط میآموزد و کمک میکند که ما فکر کنیم همواره باید برای فهم خدا تلاش کنیم و درنهایت هم میتوانیم در حد وجود ناقص بشری خودمان، خدا را بفهمیم. گونتر بیان کرد: اشتیاق واقعی ما برای فهم خدا باعث میشود که ما متوجه اتکای خود در برابر خدا شویم.
رویکرد ما به کلام خدا تلاش مشترک بسیاری از آدمهاست اما نهایتاً همه ما در مقابل خدا تنها هستیم ولی به همدیگر کمک میکنیم و در جامعه مؤمنان به همدیگر میآموزیم. چرا که اگر حقیقت خدا یک حقیقت کیهانی است نمیتواند در انحصار یک گروه خاصی از مردم باشد. کلام خدا بر انسانهای خاصی وحی شده ولی هدف از ارسال آن، تمام انسانها بودهاند.
او درباره الزامات و شرایط گفتوگوی ادیان توضیح داد: انواع گوناگونی در تجلی وحی الهی وجود دارد. انسانها و جوامع مختلف جنبههای گوناگونی از خدا درک میکنند بنابراین خضوع ما در مقابل خدا، راه گفتوگو با دیگری بهعنوان جوامع انسانی را هموار میکند البته باید توجه کنیم که گفتوگوی میان ادیان نمیتواند به آمیختگی ادیان منجر شود.
هر فردی و هر دینی باید طریق خود را بیابد. بنابراین گفتوگوی ادیان تفاوتها را از بین نمیبرد بلکه نقاط مشترک و اختلافات را شفافتر میکند که هر دو هم نشانه محدودیتهای انسانی ما است و شفاف کردن آنها به معنی کسب نور الهی است.
اینک سکولاریستها نیروهای محرک در جوامع غربی هستند و از گفتوگو با ادیان دیگر امتناع میکنند و مردم زیادی هم با خود همراه و درنهایت آسیب بزرگی به جهان وارد میکنند.
گونتر با مطرح کردن موضوع گفتوگوی میان ملحدان و دینداران گفت: در جامعه امروزی، جمعیتهای کثیری غیرانسانی و غیرمنسجم هستند که به الحاد خود اعتراف میکنند. آنها چهار دسته هستند. دسته اول صراحتاً اعلام میکنند که ملحدند. دسته دوم با شک اعلام میکنند که ملحدند. دسته سوم وابستگی به دین را تصدیق میکنند ولی به آن تعهد عملی ندارند. دسته چهارم هم به قدرت والایی اعتقاد دارند که دین نیست.
امروزه دولتهای غربی خود را سکولار و لائیک خطاب میکنند اگرچه به نظر من خودفریبی بیش نیست چراکه دولتهای غربی هنوز هم از امتیاز بالای مسیحیت برخوردارند و کلیساها تأثیر قدرتمندی در دولتها دارند. سکولاریسم بهظاهر نسنجیده مدتهاست که جای شبکه دینهای جدید را گرفته است. اینک سکولاریستها نیروهای محرک در جوامع غربی هستند و از گفتوگو با ادیان دیگر امتناع میکنند و مردم زیادی هم با خود همراه و درنهایت آسیب بزرگی به جهان وارد میکنند.
او یکی از دلایل موفقیتهای سکولاریستها را شکاف میان افراد واقعاً مذهبی با افرادی که دین خود را از دست دادهاند، دانست و گفت: گفتوگو با متعصبان بیفایده است و اگر ما خواهان جامعهای با همزیستی مسالمتآمیز هستیم باید افراد کثیری از بیدینها در گفتوگوی ادیان شرکت کنند اما در اینجا این سؤال مطرح است که آیا افراد غیرمذهبی به گفتوگوی دینی مایلند و آیا اساساً این گفتوگو امکانپذیر است؟ چون دیالوگ وقتی معنی دارد که تمایل و احساس مشترک وجود داشته باشد.
قبلاً اشاره کردم که نقطه مشترک ادیان چیزی است که فراسوی قلمرو بشری باشد و حالا چطور فردی که به چنین چیزی اعتقاد ندارد میتواند به گفتوگو راجع به آن علاقهمند شود؟گونتر در جواب به سؤال بالا گفت: ویژگی اساسی انسان این است که انسانها رابطه با فردیت و هستی خود دارند.
بنابراین انسان وقتی هستی خود را میبیند حیات خود را بهصورت کل محدود درک میکند و حالا پرسش اساسی این است که انسان چگونه میخواهد هستی خود را بهعنوان یک کل در مقابل یک کلِ کیهانی حفظ کند. این پرسشی است که الآن گریزی نیست و حتی ملحدان نمیتوانند از آن فرار کنند. ملحد در پاسخ به این پرسش، خدا را تجربه میکند. او خدا را بهعنوان چیزی که نمیتواند پیدا کند تجربه میکند. او خدا را در غیبتش تجربه میکند و اینجا همانجایی است که فرد مذهبی و غیرمذهبی همدیگر را ملاقات میکنند و از آن گریزی هم نیست.
او در پایان الزامات دیگری از گفتوگوی ادیان را متذکر شد و اینطور نتیجهگیری کرد: برای هر دو گروه مؤمن و ملحد ضروری است که بفهمند خدا یک پرسش است تا یک پاسخ. خداوند در درد و رنج بشر با او سخن میگوید و رنج اجتنابناپذیر است. رنج مهمترین نشانه نقص ماست و در رنج است که ما پرسش چرا را میپرسیم.
چون فکر میکنم نباید وجود داشته باشد و نمیتوانیم هم وجود آن را بفهمیم. در رنج، ما خدا را تجربه میکنیم و درعینحال که احساس میکنیم هیچچیزی معنا ندارد حضور نیروی شفابخش خدا را احساس میکنیم. هر انسانی متوجه حضور خدا میشود و این موضوع همه ما را در برابر خدا وحدت میبخشد. اینکه هرکدام از ما در تنهاییمان چگونه با خدا مواجه شویم به ما بستگی ندارد بلکه به خدا بستگی دارد.