۱۲ تير ۱۳۹۶ ۰۰:۵۳
کد خبر: ۱۲۴۸۶۶
kashi (8)

کردستان تجربه مدرنیته همراه با راز و رمز و افسانه‌های عمیق است. آدمیانش عاشق‌اند، سینه‌های پرکینه دارند، به نحو شگفتی مهربان‌اند، برای معاش اندک خود می‌جنگند، می‌رقصند، صبورند، وسوسه‌گرند، بی دلیل دوستت دارند، حریم‌های عبورناپذیر دارند، قدرت خشمگین شدن دارند، شیرین و پاک‌اند، و با همه اینها، مدرن. تجربه کردی از جهان مدرن، تجربه دیگری است.


به گزارش عطنا، دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد علوم سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی یادداشتی با عنوان «عاشق کردستان شدم» در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است که در پی می‌آید؛


«خیال می‌کنم ضرورت داشته باشد تجربه ایرانی از جهان جدید را در اقلیم‌های مختلف از هم متمایز کنیم. چرا فکر می‌کنیم تجربه تهرانی از دنیای جدید، مشابه تجربه آذربایجانی یا تجربه عربی یا کردی یا بلوچی است؟ ما عادت کرده‌ایم، تجربه تهرانی از امور را به کل کشور تعمیم دهیم. چیزی که این تجربیات را از هم متمایز می‌کند اقلیم است. بیایید با توجه به اقلیم و موقعیت‌های جغرافیایی، تجربه جهان جدید را به سنخ‌های متفاوت طبقه‌بندی کنیم و از تجربه‌های متکثر ایرانیان از جهان جدید سخن بگوییم.
به نظرم جغرافیا و فضای محیطی عامل مهمی برای تجربه جهان جدید است.
تهران در یک دشت وسیع و پهناور گسترده شده است. با تجدد طبیعت به تدریج از رابطه میان ما حذف شده است. از رشته کوهی که پیش چشممان در دود و آلودگی نهان شده بگذریم، افق‌هایش راه به جایی نمی‌برند. تنها نمادهای شهری است که پیش چشممان گشوده است. ما در تهران بیشتر ساختمان می‌بینیم و خیابان و انبوه ماشین. بنابراین نسبت‌های خود با طبیعت را از دست داده‌ایم. ما بی واسطه طبیعت رویاروی یکدیگریم. طبیعت دیگر میانجی رابطه ما با یکدیگر نیست. آنچه نسبت‌ها را تعیین می‌کند، تماماً تصمیمات تصنعی دولت و قرار و مدارهای مبتنی بر سود و منافع فردی ماست.
در طبیعت می‌توان ریشه کرد، اما در دیگری نه. می‌توان گفت من در این کوه یا این قطعه از زمین ریشه دارم، اما نمی‌توان گفت در نسبتم با همسایه یا فلان دوست ریشه دارم. تجربه تهرانی از جهان مدرن، تجربه شتاب به سمت بی‌ریشگی است. گسست از بنیادها. معلق ماندن در نسبت‌های در هم شکننده. تجربه تهرانی از مدرن شدن، با دقت با این جمله مارکس انطباق دارد که هر چیز که سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود. دیگر در این شهر، هیچ راز و سری باقی نمانده است. هیچ افسانه‌ای بر آسمان این شهر در گردش نیست. بوروکرات اتوکشیده، کاسب سودجو و بازرگان رانت‌خوار، شاخص این محیط است. دیگرانی هم هستند اما در حاشیه‌اند.
من برای نخستین بار سفر چند روزه‌ای به کردستان داشتم. مکان سال‌هاست قدرت سحر انگیز و برانگیزاننده خود را برای من از دست داده بود. من درگیر حس خوش مکان و طبیعت بودم. به نظرم تجربه کردی از جهان جدید، نتوانسته طبیعت را در شبکه ارتباط آدمی حذف کند. طبیعت بخش جداناپذیری از رابطه سوژه کرد با جهان است و صد البته بخش جداناپذیری از رابطه میان انسان و دیگری. در نسبت میان من و دیگری، طبیعت به منزله یک طرف ماجرا حاضر می‌شود و مداخله می‌کند. طبیعت مانع از آن است که کلیشه‌های ناشی از قانونمندی های دولت یا قاعده های جاری در فضای شهری استیلای تام پیدا کند. کوه، صخره‌های بلند، رودهای لغرنده و دریاچه‌های زیبا هنوز در فضا حاکم‌اند. شهرها و روستاها، در لابلای طبیعت استوار و افسانه‌ای کردستان جای گرفته‌اند. کردستان تجربه مدرنیته همراه با راز و رمز و افسانه‌های عمیق است.
آدمیانش عاشق‌اند، سینه‌های پرکینه دارند، به نحو شگفتی مهربان‌اند، برای معاش اندک خود می‌جنگند، می‌رقصند، صبورند، وسوسه‌گرند، بی دلیل دوستت دارند، حریم‌های عبورناپذیر دارند، قدرت خشمگین شدن دارند، شیرین و پاک‌اند، و با همه اینها، مدرن. تجربه کردی از جهان مدرن، تجربه دیگری است. تهران تا اندازه‌ای توانسته به مدد دولت، تجربه تهرانی را در آن نفوذ دهد. کردستان هم تا توانسته از تعمیم تجربه تهرانی گریخته است.
کردستان هنوز پر از افسانه و سودا و اسرار مگوست. کاش می‌شد، تجربه‌های گوناگون مدرن شدن در اقالیم مختلف این سرزمین با هم گفتگو کنند. همانقدر که تجربه تهرانی قدرت دارد تا تجربه های دیگر را زیر چادر خود بپوشاند، تجربه کردی، بلوچی، ترکی یا گیلک نیز می‌توانستند در سنخ تهرانی از مدرن بودن نفوذ کنند.
من عاشق کردستان شدم.»

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار