۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۲۱
کد خبر: ۱۰۰۵۶
vafaei

پایگاه ادب پژوهی شیعی سلیس در گفتگویی بلند با دکتر عباسعلی وفایی استاد دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع ادبیات شیعی و توسعه آن در مجامع آموزش عالی انجام داده است که در ادامه از نگاه شما می‌گذرد.


*‌ برای شروع بحث می‌خواستیم از جایگاه ادبیّات شیعی در دانشگاه‌­ها شروع کنیم. به عنوان اوّلین سؤال، آیا می‌­توانیم ادبیات شیعی را یک نوع ادبی به حساب بیاوریم یا برای آن، در میان انواع ادبی، جایگاهی تعریف کنیم یا نه؟


در حوزه نوع ادبی، افزون بر تقسیم بندی­‌های نخستینی که در کتاب­ها معمول است و امثال مرحوم استاد زرین کوب و صاحب نظران و محقّقان دیگر هم تقسیم بندی کرده اند و شامل ادبیات حماسی و غنایی و عرفانی و تعلیمی می ­شود، امروزه انواع ادبی را به بیست و چند نوع مختلف تقسیم می ­کنند.


* این تقسیم‌بندی‌­ها تا به حال تدوین و در جایی به طور رسمی ثبت شده است؟


به طور رسمی که نه! ولی در آثار استادان و مباحثی که در حوزه نثر وجود دارد و بیشتر بر محتوا استوار است تا فرم، موجود است. حالا نمونه خدمت شما خواهم گفت. مثلاً درحال حاضر، تقسیماتی که تقریباً پذیرفته شده و حتی گرایشی برای آن در وزارت علوم هم ایجاد شده را داریم.


گرایشی داریم به نام ادبیّات یا ادب پایداری و ادبیات یا ادب عامه و همین طور، ادبیات داستانی، ادبیات روایی، ادبیات انتقادی، ادبیات ولایی و ... پس ما در حقیقت پذیرفته ایم که انواع ادبی کلاسیک، می توانند گسترش پذیر باشد. البتّه در همان کتابهای پیشین، مانند کتاب نقد ادبی آقای دکتر زرین­ کوب هم وقتی ادبیات تعریف می ­شود، بین اقسام مختلف آن، مثل ادبیات جوانان یا ادبیات نوجوانان و ادبیات کودکان یا ادبیات بزرگسالان، تمایزی به چشم می ­آید.


* یعنی تقسیم بندی بر اساس مخاطب یا بر اساس محتوا، مدلهای مختلفی دارد؟


 بله! با این توضیح مختصر، که تقریباَ پذیرفته شده هم هست، این نتیجه را می ­توانیم بگیریم. در بهمن ماه ۹۳ هم من در سخنرانی ای که رفسنجان در همین موضوع پیرامون ادب عامه و ویژگی های زبانی­اش داشتم، به همین نکته اشاره کردم. وقتی در وزارت آموزش و پرورش درس می ­دادم هم گفتم که در نوع ادبی، عمده­ی مباحث، بر اساس محتوا و ماهیّت زبانی است.


* الآن در این بیست و اند گونه­‌ شناخته شده­‌ای که فرمودید، ادبیات شیعی هم وجود دارد یا خیر؟ یعنی عنوان «ادبیات آیینی» کاملا شناخته­ شده است؟


 بله! این اصطلاح کاملاً جای خود را پیدا کرده و به نظر، کسانی که این نام را گذاشته‌اند، خیلی عالمانه و مجاهدانه رفتار کرده اند، چون وقتی شما، عنوان ادبیات شیعی را مطرح می کنید، به دلیل جنبه خاصّ مذهبی ­ای که تفوّق پیدا می ­کند و پر رنگ­ می ­شود، ممکن است حساسیت‌هایی را به وجود بیاورد، ولی همین مطالب، اگر تحت عنوان ادبیات آیینی یا ادبیات ولایی بیان شود، هر آنچه که شما در ادبیات شیعی دارید را میتوانید مطرح بکنید و مسئله‌­ای هم پیش نیاید.


به عبارت دیگر، تفاوت چندانی در عنوان وجود ندارد. در مورد انواع ادبی هم جالب است این نکته را بگویم در حال حاضر، وزارت علوم و مجموعه انسانی هم این را پذیرفته اند که محتوا باید مشخّص باشد. می شود ادبیات شیعی را با توجه به محتوا مطرح کرد. حتماً می ­دانید که ادبیات شیعی آیینی، زبان خاص خودش را دارد.


گاهی خودش را به ادبیات عرفانی نزدیک می کند، گاهی به ادبیات حماسی و حتی در برخی از موارد، به ادبیات غنایی! چرا که مرثیه و مسائلی از این دست هم، در حوزه ادبیات غنایی قرار می ­گیرند. البته در این میان، تفاوت‌­های بسیاری هم وجود دارد که اگر بر اساس محتوا به ­آن توجّه شود، می ­توانیم ادبیات شیعی را به عنوان یک نوع بپذیریم.


* اگر ما بخواهیم این رشته (ادبیات شیعی) را جدی تر در دانشگاه­ها دنبال کنیم، راه­ های متفاوتی وجود دارد. مثلاً یک راه این است که به دنبال این باشیم که گرایش جداگانه‌­ای را ثبت کنیم، امّا قبل از آن، باید در همین ادبیات عمومی بدون هیچ گونه گرایشی که داریم، طرح درسها را تغییر دهیم. مثلاً در متونی که میخوانیم، بعضی متنها را اضافه کنیم یا در مباحث نظری، مطالب جدیدی را با این رویکرد وارد کنیم، مثل درس مبانی عرفان و تصوّف که در دروس رسمی وجود دارد. شما کجا را مستعدتر می­دانید تا بشود در طرح درسها، دستی برد یا سرفصل­های دروس را تغییر داد، بلکه تشیّع به شکل پررنگ تری در دانشگاه حضور داشته باشد؟


 بله، خوب ببینید، در این موضع تا به ­حال کسی به این فکر نیفتاده است و تغییراتی هم که صورت گرفته، تغییرات خیلی محسوسی نیست. در گذشته، اصلاً این فضا وجود نداشته، یعنی تغییراتی که در این حوزه صورت گرفته، مربوط به اوایل انقلاب است.


بعد از آن، هیچ گونه تغییراتی در سرفصل­ها به وجود نیامده تا همین چند سال پیش که یک باز نگری جدّی انجام شد و موضوعات جدیدی به مطالب افزوده شدند، ولی در این­جا هم چنین اندیشه­ای وجود نداشت. البتّه دلایل دیگری هم وجود دارد. می ­دانید که در دوره‌­های مختلف ادبیات فارسی، مثل دوره نخستینمان، به دلایل فضای سیاسی- اجتماعی ایّام گذشته و حکومت‌­های پادشاهی غیر شیعی، عمده­ی شعرها، مدحی هستند که گرایش‌شان به سمت توصیف و مدح است تا تقدیم سلاطین سنّی مذهب شود.


در همان دوره هم اندکی مثل کسایی بودند که شعر شیعی می ­سرودند و بعد هم همین طور که در تاریخ جلو می ­آییم، در آثار بعضی شعرا که گر چه به طور رسمی سنّی مذهب بوده اند، اشعاری مطابق اعتقاد شیعه پیدا می‌شود، مثل آنچه در عطار یا سنایی و مولوی یا سعدی هست، ولی در شعرای دیگری که می ­شناسیم، چنین مواردی به چشم نمی ­آید. یعنی اگر ما بخواهیم درصد اشعار شیعی این دوران را حساب کنیم، به میزان کمی از اشعار خواهیم رسید.


* طبق آماری که ما با کلید واژه ها گرفته ایم، در قرن چهارم، ده درصد از اشعار، به طور خالص شیعی است.


این واقعاً حرف تازه ای است که من می شنوم، چون قبلاً هم کارهایی در این حوزه مثل دیوان سلمان ساوجی کرده­ا­م و بر اساس آن تصور نمی کردم که کمیت شعر شیعی، اینقدر زیاد باشد، به خصوص که شما گفتید: ویژه و خالص. چون در همان دورانی که من به شعرهایش اشاره کردم، به صورت ویژه، در این خصوص شعری نگفتند. ممکن است که شعری گفته شده و در لابه­لای مطالب، کلمه­‌ای ...


* لابه­ لای مباحث مختلف مطرح می ­شود. طبق آماری­ای که خودمان استخراج کردیم، ده درصد ابیاتی که از آن دوره­ها به جا مانده، دارای کلیدواژه های شیعی است.


 البته ماجرای کلیدواژه فرق می کند.


* البته!


 مثلاً شما اصطلاح «مهدی آخر الزمان» را اگر در نظر بگیرید، تقریباً در آثار همه­ی شعرا دیده­ می ­شود.


 * این اصطلاح نشان دهنده ی یک اندیشه­ اسلامی است، نه شیعی!


 دقیقاً! دیگر نمی ­شود این را به ادبیات شیعی منتسب کرد. ممکن است شاعر در حال توصیف ممدوح خود، یک­دفعه می خواهد رشادت یا قوّت یا شاید دانش یا تقوای ممدوحش را به چیزی تشبیه کند و برای این کار، امام علی(ع) یا یکی از بزرگان را انتخاب کند. این کلیدواژه­‌ها گذراست، ولی باز هم به عنوان ده درصد، خیلی زیاد است.


اگر یک کلیدواژه باشد طبیعی است، ولی این که یک شعر کامل و با تسلسل ابیات از یک شاعر را در نظر داشته باشیم که حاصل تفکّر بزرگان شیعه باشد، بسیار نادر است. حالا به این موضوع کاری نداریم. می ­خواهم بگویم به دلیل اینکه اشعار شیعی، کمیت زیادی در گذشته نداشته، مورد توجّه هم قرار نگرفته و وقتی صحبت از شعر خالص شیعی می ­شود، همه به صورت رسمی از دوره صفویه به بعد یاد می‌کنند. در این دوره هم شعرای خوب، خیلی زیاد بوده ا­ند. شعرایی که حماسه ­ی شیعی دارند یا اصلاً دیوانشان مختص اشعار شیعی است.


* حالا در همین رابطه که شما می فرمایید، طبق آماری که گرفته ایم، ما تا قبل از دوره­ی صفویه، چهل و چهار منظومه­ی شیعی داریم که اوّلینش علی نامه است. تا امروز، این­ها در هیچ کجا شناخته شده نبوده اند و هیچ جایگاهی در ادبیات ما نداشته‌اند. مثلاً شاعری مثل قوامی رازی که به لحاظ کیفیت شاعری، تفاوت معنا داری با امثال امیرمعزّی ندارد، اصلاً مشهور نیست؛ یا مثلاً فرض بفرمایید که در همین دوره­ی صفویه به بعد، ما فقط غزل می ­خوانیم که در آن، مسائل معنا گرایانه، اصلاً مطرح نیست. شما در جایی دیده­ یا شنیده­اید که در ادبیات حماسی بیایند و بگویند که ما حماسه دینی هم داریم؟ یا دو بیت به عنوان نمونه از ادبیات حماسی شیعی خوانده شود؟ اینها اصلاً در کار دیده نمی شوند. ادبیات دوره قاجار هم که اساساً ادبیات محسوب نمی شود. آیا می توانیم برای اینها جایی باز کنیم؟


 نه! ببینید، اینها را باید از هم جدا کرد. گاهی شعری برای امام حسن، امام حسین، حضرت علی و ائمه دیگر -علیهم­السلام- گفته شده است، گاهی هم گوینده خود شیعه بوده است. شما می ­گویید شعری که برای امام علی(ع) یا امام حسین(ع)  گفته ­شده، صرفا به دلیل مضمون، ادبیات شیعی است، ولی نه! این گونه نیست. ادبیات، زمانی شیعی است که گوینده و سراینده­ آن شیعه باشد.


* حتی اگر مطلب نامربوطی گفته باشد؟


 نه! منظورم مطالب مرتبط با اعتقادات شیعه است.


* یعنی باید شعری باشد با مضمون اعتقادی تشیّع که یک شیعه آن را سروده باشد.


 بله! ادبیاتی شیعی، ادبیاتی است که گوینده­ آن، مذهب شیعه داشته باشد. برای شما یک مثال می ­زنم. شکّی در این نیست که در گذشته، بسیاری از اهل تسنّن، برای بزرگانی از جمله امام حسین، حضرت علی یا امام سجاد -علیهم­السّلام- شعر گفته‌اند، ولی این، ادبیات شیعی نمی ­شود. مثلاً در کشف المحجوب، در مورد امام علی، امام حسین و امام سجاد –علیهم­السّلام- مطالبی هست، امّا دیگر به این نمی ­توان ادبیات شیعی گفت. آیا می ­شود در مورد این شعر مولوی که اینقدر شیرین و زیبا گفته:


از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل


 گفت: این نمونه‌­ای از ادبیات شیعی است؟ قطعاً نیست! مثال دیگری بزنم. در مناطق دیگر دنیا این اختلاف بیشتر از ایران به چشم می ­آید. مثلا در کشورهای آسیای مرکزی مثل تاجیکستان و ازبکستان کتابی را به نام «رؤیت شهدا» دیدم. این کتاب چیزی در حدود ۷۰۰ صفحه است که در آن، چنان در مورد امام حسین ع به مبالغه گراییده‌اند که در تاریخ کمتر سراغ داریم. البته بسیاری از مباحثش، غیر تاریخی و احساساتی است. به هرحال احساسات مردم هم وجود دارد که در آنجا به قدری شیفته این کتاب شده اند که در ایّام خاصّی در تلویزیون هم، برای شعر خوانی از آن استفاده می‌شود. یا مثلاّ یک مورد دیگر: من کسی را سراغ دارم که مجموعه­ شعری برای امام علی(ع)  درست کرد در حالی که خودش سنی بود. این را نمی ­توان ادبیات شیعی گفت.


* حبّ اهل بیت، یک اندیشه اسلامی مشترک در همه فرق اسلامی و مهمترین عامل وحدت است و شاید مهمترین چیزی باشد که بعد از بحث توحید و نبوّت، همه دور آن جمع شده اند. امّا ما الان درمورد ادیبان شیعه صحبت می کنیم یا خود ادبیات شیعی؟ به عنوان مثال، شاعری مثل حافظ که ابیات انتقادی دارد امّا از نظر شخصیّتی، یک شخصیّت منتقد به حساب نمی ­آید بلکه شخصیّتش کاملاً عرفانی است را یک شاعر منتقد می ­دانیم؟ آیا ما، این ابیات را می توانیم ادبیات انتقادی فرض کنیم یا نه؟


 نه این فرق می کند.


* چرا فرق می کند؟


 چون بحث شیعه، نقطه مقابل مذهب تسنّن است. شما وقتی مسئله شیعه را مطرح می کنید، آنچه بی درنگ به ذهن متبادر می ­شود، مذهب تسنّن است و در آنجا، وقتی شما می گویید: «این ادبیات شیعه است.» یعنی گوینده آن شیعه است. این که صرفاً برای امام علی(ع) نوشته­ شده، ملاک محسوب نمی ­شود. شما فرض بفرمایید یک نفر سنّی برای امام علی(ع) شعری گفته باشد. شما این را ادب شیعی می ­دانید؟


* این ادبیاتی که می‌فرمایید، ادبیاتی است که به سمت تشیّع حرکت می‌­کند یا در راستای اهداف تشیع است. امّا مثلا در نوع وصفی که عطّار دارد، امیرالمؤمنین(ع) یکی از چهار خلیفه است.


 توصیفی که یک شیعه از نظر عناصر محتوایی از حضرت علی (ع) یا امام حسین(ع) می ­کند متفاوت از یک سنّی است. به همین جهت هم درباره حضرت علی(ع) عمده­ی بحث­هایی که در شیعه مطرح می ­شود، مباحثی مربوط به حوزه جانشینی پیامبر است و در این توصیفات، مسائلی مانند ماجرای حضرت فاطمه زهرا(س) هم مطرح می ­شود که بین فِرَق، محل بحث است.


وقتی از حضرت فاطمه زهرا(س) سخن گفته بشود، بی­درنگ از فرزندان او هم یاد می شود، آن هم با اَسناد و سوابق تاریخی و روایی­ای که در ذهن شیعیان هست. امّا در ادبیات اهل سنّت این­ها گفته نمی ­شود. آنها هم ارادت دارند ولی این مطالب را مطرح نمی کنند.


* اگر طرح کردند چه؟ مثلاً سعدی می گوید: یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه/یا رب به دست و دامن معصوم مرتضی


 در این موارد، مانند همین بیت از قصیده‌­­ای که خوانده شد، باید مورد مطالعه قرار بگیرد که چرا در دوران گذشته این طور بوده و الان نیست. مثلاً بحث شفاعت را مطرح می کنند یا اصلاً استغاثه می کند ولی الآن دیگر چنین اعتقادی در بین اهل سنّت دیده نمی ­شود.


البته چنین مواردی در همه جا نیست. مثلاً در کتابهای عرفانی نگاه بکنید. مثلاً در کتاب «مرادالعارفین» که نویسنده در آن بسیار با ارادت از اهل بیت سخن گفته، مطالبی هست در خصوص سبّ قاتل امام حسین(ع) که مثلاً دشمنان او، مثل یزید را سب نکنید و حدیث و سخن می ­آورد و می گوید که: «بهتر است اصلاً اینها را لعن نکنیم.» این همه توصیفش کرده و بعد می ­گوید ما لعن نکنیم. این نشان می دهد که این ادبیاتش، ادبیات شیعی نیست.


ما باید به این مطلب توجه بکنیم که در ادبیات اهل تسنّنی که به اهل بیت گراییده اند، عمده­ تعریف ها و تمجیدها و ارادت‌هایی که به اهل بیت داریم، از امام علی(ع) شروع می شود و به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ختم می ­شود...


* و دیگر امام رضا(ع) که به دلیل سکونت در ایران...


البته در خصوص امام رضا(ع)، مطلب خیلی کم است. در همان بخش اوّل هم مطالب مربوط به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) خیلی کم است. یعنی در آنجا هم عمدتا از حضرت علی(ع) گفته شده است. در مورد باقی اهل بیت هم، مطالب خیلی خیلی کم فروغ است و چندان زیاد نیست؛ کمی از امام حسن(ع) و کمی هم از امام حسین(ع).


توصیفات دیگری هم ندارد و هرکجا نقل می شود، ایشان را به عنوان شهید­ی مظلوم و در حقیقت فرزند حضرت علی(ع) یا اهل خاندان پیامبر(ص) مطرح می کنند. ما دیگر به غیر از این چیزی نداریم. اما ادبیات شیعه، این نیست!


ادبیات شیعه، می آید یک قالب شعری را ۲۰ بیت یا ۳۰ بیت، شاید هم ۵۰ بیت و بیشتر مخصوص خصایص این بزرگواران مطرح می ­کند، یا یکی از اندیشه­های کلامی، که مبتنی بر عقاید شیعه است را بازگو می ­کند. من می ­خواهم این را اشاره بکنم که با توجّه به فرق آثاری که وجود دارد، باید تمیز قائل بشویم، یعنی هرکسی که آمد و در مورد حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) شعر گفت، شیعه نیست و نمی ­شود گفته­‌های عطار یا مثلاً سنایی را، ادبیات شیعی دانست، چون در این­ها اعتقادات شیعه، خیلی محرز نیست.


* سنایی وقتی می گوید که «نایب مصطفی به روز غدیر...»


 آن که استثنا است و واقعاً سنایی متفاوت است. این محلّ تشکیک است، ولی مثلاً به خود مولانا، نمی توانیم بگوییم که شیعه است.


* درست است. بعضی از آنها از طریق عرفان به بحث ولایتی می رسند که شبیه به تشیع است. بعضی­‌ها در چهار خلیفه اهل سنّت، خلیفه چهارم را برتری می دهند و مفصّل به آن می ­پردازند که اینها، سنّی­‌های ارادتمندند. ولی در این دوره‌ها شعری که بخواهد شعر شیعی باشد، مثل شعرایی که در دوره صفویه داریم، بسیار کم است. البته شعر همان دوران صفویه که به معنای خاص کلمه «شیعی» است هم در درسنامه های دانشگاهی ما هیچ جایی ندارد.


 به نظر می ­رسد می‌شود به عنوان پیشنهاد مطرح کرد تا در محتوای درسی که تولید می شود، از شعرای مشهوری که هم زبان و هم ادبیات خوبی دارند، استفاده شود. تا حالا کسانی که دنبال طرح درس بوده اند، چنین فکری به ذهنشان خطور نکرده است.


به هر حال یک واقعیت را باید گفت. این را باید به دوستانی که در صدر کارها هستند به نوعی اشاره کرد تا از ادبیات قوی و شعرهایی که در سطح بالایی هستند، استفاده بشود. امّا باز هم به عنوان یک کار ویژه در این حوزه، گرچه خیلی هم برجسته باشد، معمولاً چندان استقبال نمی شود. چون می خواهند کتاب فارسی عمومی را در سطح کشور توزیع کنند و افراد متعدّدی این دروس را بخوانند یا تدریس کنند و چنین پراکندگی­‌ای، بازخوردهای متفاوتی دارد.


مثلاً در کتابی که استادان بزرگوار در انتشارات نشر دانشگاهی به عنوان فارسی عمومی زحمت کشیده بودند و چاپ شده بود، به این موضوع ­ها خیلی پرداخت شده بود. چون اوایل انقلاب هم بود و آقای دکتر شیخ الاسلامی و حاکمی و رادمنش و... این کار را انجام داده بودند. در آنجا غلبه با مطالب آیینی بود. همین پارسال، یکی از استادان سخنرانی می ­کرد و به همین کتاب اشاره کرد و گفت: «این کتاب «کتاب دین نامه» است و مضامین آن تماماً به این سمت و سو است.» مواردی که آنجا انتخاب کرده بودند، به نظر من در زمان خودش خیلی خوب بود؛ ولی الآن دیگر خوب نیست. مثلاً ترجمه­ی نامه­ی حضرت علی(ع) به مالک اشتر یا متن ­های استاد شهید مرتضی مطهری و...


* خوب درسنامه­ هایی شهید مطهری طبیعتاً ادبیات نیست.


 بله، آنجا آورده بودند و این بی سلیقگی هم اتّفاق افتاده بود. حالا فقط این نبود و خیلی چیزهای دیگری هم در کنارش بود تا چنین ذهنیتی را برساند که این کتاب، بیشتر کتاب دینی است تا ادبیات فارسی. حالا من فکر می ­کنم با زیرکی، بهتر می ­شود کار­هایی کرد.


* نه آن افراط و نه این تفریط.


ولی بهتر است چون درس فارسی عمومی، درسی است که در سطح کشور تدریس می شود و همان­گونه که در تهران تدریس می شود، در کردستان و بندر ترکمن و سیستان و بلوچستان هم استفاده می ­شود که هموطنان اهل تسنّن ما در آنجا زندگی می ­کنند و چنین کتابی را میخوانند، یا حتّی ممکن هست غیر از شیعه و اهل تسنّن، یعنی غیر مسلمان هم باشند، بهترین شیوه برای این­که مطالب، جنبه پژوهشی و تخصّصی داشته باشند و علاقمندان را جذب کند، ایجاد گرایش است تا هرکس که علاقه‌­ای دارد، بتواند از آن استفاده کند.


کما اینکه الحمدالله خیلی از افراد هستند که علاقه و ارادت دارند و خوشبختانه زمینه کاری هم وجود دارد. مخصوصاً این که در ۳۰ سال گذشته، کارهای شاخصی به وجود آمده که از نظر زبانی و محتوایی، بسیار قوی است. بهترین کار این است که این آثار را در قالب یک گرایش، در اختیار اهل ادب بگذاریم تا علاقه­مندان بروند به آن سمت و سو و بیشتر در این میدان پژوهش بکنند.


سلیس: اگر این رویکرد یک گرایش شود، رویکرد اساتید ادبیات و عموم مردم را به این گرایش، چطور می‌بینید؟


 به هرحال، این یک گرایش است و ما هم این همه گرایش داریم. تقریباً ۱۶ گرایش ایجاد شده است. در مجموع، به نظر مثبت می‌رسد. عموم همکارانمان ما، به این موضوعات علاقمند هستند و ما جزء ارادتمندان هستیم. ضمناً هر دانشگاهی هم این گرایش را برای پروراندن دانشجو، انتخاب نمی ­کند و البته بالعکس. مثلاً تصور بفرمایید که دانشگاه شهر مقدس مشهد با وجود امام رضا(ع)، اگر گرایش ادبیات ولایی و شیعی داشته باشد، حتما خیلی بهتر می ­درخشد.


یا مثلاً دانشگاه قم هم همین طور. دانشگاه­‌های معتبر دیگر هم، مثل دانشگاه تهران یا دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان دانشگاه یک کشور شیعی، اگر چنین گرایشی داشته باشند، چه ایرادی دارد؟ حق هم همین است. الآن شما به دلیل آن دغدغه ­ای که داشته اید، اینقدر زحمت کشیده اید و آمده‌اید در این ورطه، تحقیق و پژوهش می کنید، پایان نامه می نویسید، دیگرانی را آورده اید تا با شما همکاری کنند. البته دیگرانی هم هستند که همکاری نمی ­کنند. همه دانشگاه­ها که نخواهند پذیرفت و شاید فراگیر نشود. دانشگاه‌هایی با شرایط خاص نمی ­پذیرند. این گرایش است دیگر، ممکن هست پنج دانشگاه تقاضا داشته باشد و شرایطش را هم فراهم کنند. اتفاقاً باید ویژه نگاه کرد تا هر کسی نیاید و این رشته را بگیرد.


* تا کار خراب نشود.


دقیقاً! و آن­وقت اگر گرفتند، پایان نامه می‌نویسند. پژوهش می کنند و سؤالاتی مطرح می ­شود که سازنده است. و بهترین راه برای پرداختن به این موضوع، ایجاد گرایش است.


*‌ فرض کنیم که این کار انجام شد. یک دغدغه خیلی مهم که شما خودتان هم فرمودید، این است که کاری با عنوان ادبیات شیعی، «دین نامه» شناخته نشود، یعنی ارزش ادبی آن دیده شود و کلّ بحث کلاس یا درس تبدیل به بحث­‌های کلامی و فلسفی و عقیدتی و این طور چیزها نشود. می ­توان راهکاری را در نظر گرفت تا ادبیات، ادبیات بماند و تبدیل به درسنامه­‌ای نشود که متن آن را چند قرن قبل نوشته اند؟


 این به آن سر فصل‌های درسی که تدوین می شود بستگی دارد. عنوان و محتوایی که تنظیم می شود بسیار مهم است. در بین ۲۴ یا ۲۸ واحدی که در فوق لیسانس در نظر گرفته شده، ۱۰ تا ۱۲ واحد آن، به عنوان درس پایه است­ که همه گرایش‌­ها، آن را می ­خوانند. مثل عربی یا دستور زبان فارسی یا متون بلاغی و نقد ادبی.


همه اینها را می ­خوانند. تنها ۱۶ واحد آن خاص است. این ۱۶ واحد، می شود ۸ عنوان درسی. این ۸ عنوان درسی اگر ویژه، یعنی با یک نگاه علمی و دقیق، زحمت کشیده شود و خوب تدوین شود، استاد محترم بر اساس همین تدریس می کند. یعنی ممکن است در آنجا یک درس تاریخی قرار بگیرد، چرا که ادبیات شیعه، در بسیاری از موارد با توجّه به حوزه­ی تاریخی، بروز و ظهور پیدا می ­کند. یا در یک درسی، متونی که اندیشه های کلامی شیعه از آن مستخرج می ­شود، قرار بگیرد. در این­ مواضع، باید نگاه عالمانه­ای داشت. من تصوّر می ­کنم اگر درسنامه­‌ها و عناوین درسی به شکل سخته و سنجیده و با علم و دقّت فراهم شود، مشکل خاصی به وجود نمی آید.


سلیس: مثلاً فرض بفرمایید در ادبیات دوره­ مشروطه که به لحاظ ادبی هم قوّت چندانی ندارد، هیچ شخصی چندان دچار حبّ و بغض نمی شود که فلان سیاستمدار آن دوره، انسان خوبی بوده و یا فلانی، انسان بدی بوده و یا ببینیم که آیا براستی فلانی خیانت کرد و یا نکرد و ... و وارد این گونه مباحثش نمی ­شویم. با وجود اینکه همه می ­دانند که ادبیات آن دوره، خیلی هم فاخر نیست، تنها به ادبیاتش می پردازند. ممکن است چنین اتفاقی در ادبیات شیعی بیفتد و یا کار می رود به سمت بحث‌های اعتقادی و کلامی؟


  من تصوّرم این است که اگر هم بحث به آن سمت و سو برود، اساتید باز هم در متن جست و جو می کنند. چون کسانی که آن را تدریس می ­کنند، تقریباً در این حوزه­ ها، صاحب نظر نیستند. بیشتر در ادبیات تخصّص دارند. البته منابعی که تدوین می شود، باید خیلی دقیق باشد.


من تصوّر نمی ­کنم که برای این موضوع، چنین اتّفاقی بیافتد. اتفاقاً کشش دوستانی هم که معمولاً به سمت تدریس می ­روند، در همین راستا است. مثلاً بیایید و مجموعه محفوظات شعری خیلی از دوستان که از بچگی و نوجوانی شکل گرفته است را بررسی کنید. بسیاری از شعرهایی که ما در محفوظات ذهنی خودمان داریم، به حوزه ادبیات شیعی بر می ­گردد. پس به این حوزه علاقه وجود دارد. ضمناً، این را هم مورد توجّه قرار دهیم که این کار، در دوره فوق لیسانس است و دانشجویان، کسانی هستند که یک سری مقاطع تحصیلی را گذرانده و با علاقه آمده‌اند.


هرکسی که به سمت ادبیات شیعه تمایل ندارد. کسی باید به این سمت برود که علاقه ­ای هم در این حوزه داشته باشد. ممکن است این گرایش ایجاد شود و یک دانشجوی حوزوی، ضمن اینکه درس حوزه می خواند، بیاید و در این حوزه هم شرکت کند.


اصلاً من تصورم بر این است که از این گرایش، استقبال خواهد شد، چون هم در دوره فوق لیسانس است و هم واحدهایی که دانشجویان سپری می کنند، واحدهای زیادی نیست. احتمالاً همانند دیگر گرایش ها، به ادبیات شیعی هم توجه خواهد شد و حتّی ممکن است این توجّه، بیشتر باشد. چون در این­جا، معمولاً هم مدرّس به موضوع اعتقاد و علاقه­ ویژه دارد و هم دانشجویی که می‌آید و در این گرایش درس می خواند.


* و امّا سؤال آخر! اوّل اینکه الآن، یک سری گرایش ایجاد شده است که خروجی هم داشته است و فارغ‌­التحصیل­‌هایش را ما می ­بینیم. آیا این فارغ­‌التحصیلانی که گرایش ادبیات عرفانی یا ادبیات حماسی یا ادبیات غنایی خوانده اند، تفاوت معنا داری با کسانی که گرایش های دیگر را خوانده اند دارند و یا به شکل بدون گرایش و محض خوانده‌اند؟ و بعد، اگر قرار است تفاوت معناداری ایجاد بشود، کسی که ادبیات شیعی می ­خواند، سرانجام باید چه فرقی با دانش آموختگان عادی و بدون گرایش داشته باشد؟


 همانطور که اشاره شد، واحدهای درسی ما ۴۰ به ۶۰ است. یعنی ۶۰ درصد واحدها، درون گرایشی است که شاید در آن ۶۰ درصد هم، همپوشانی وجود داشته باشد. من تفاوت بین گرایش­های ادبیات را در غایت ۳۰ درصد می دانم، یعنی اگر بخواهیم موضوعات بنیادی این گرایش را مطالعه بکنیم، ۳۰ درصد می ­شود و این ۳۰ درصد، در مقابل ۷۰ درصد، اصلاً چیز قابل توجّهی نیست.


فقط تنها امتیازش این است که دانشجو، در راهی که می ­خواهد برود، محصور و محدود می ­شود تا تحقیق و پژوهش ­اش به شکل عمیق ­تر و دقیق ­تری انجام شود. من باز تکرار می ­کنم، کسی که ادبیات شیعی می خواند با کسی که مثلاً ادبیات عامه می خواند، یکسان نیست. خیلی فرق می کند. کسی که به این سمت می آید، باید علاقه­ مند باشد. باید محب باشد و الّا در این همه گرایش، به این سمت و سو نمی ­آید.


سلیس: امّا این آدمی که خودش علاقه­‌مند هست، به طور طبیعی پایان‌نامه‌اش را در همین زمینه بر می دارد و مطالعاتش را انجام می‌دهد. اساساً، محفوظاتش در همین زمینه است.


 الآن نیست. ما الآن ده ­ها پایان نامه داریم. چند نفر آمده اند و در این زمینه کار کرده اند؟ خیلی کم است! شاید خیلی از افراد دوست ندارند در این زمینه­ ها­ی موجود و جاری مطالعه بکنند، اما اگر ادبیات شیعه باشد، علاقه­‌مند باشند. ما از این افراد کم نداریم. در جامعه زیاد هستند.


* یعنی نهایت خاصیّت ایجاد چنین گرایشی، این است که علاقه­‌های پراکنده را مجتمع و ساماندهی می کند؟


 و ضمناً برجسته­‌سازی هم می ­کند. واقعیّت این است که الآن برجسته نیست. یعنی الآن مشکل اینجاست که ادبیات شیعی درون دانشگاه­ها، محلّ توجّه نیست. ولی عمده کار در این حوزه، از جایی غیر دانشگاه صورت می گیرد که آکادمیک نیست.


با انجام چنین کاری، باید یک تلفیق و همدلی ایجاد کرد. الآن تولیدات بیرون دانشگاه را ببینید. در داخل دانشگاه هیچ تولیدی نیست. متأسّفانه، توصیفش هم در دانشگاه نیست. یک نکته­ ی دیگری هم خواهد بود که وقتی در جهت تقویت یک گرایشی که در دانشگاه ایجاد شده، قلم زدند و تحقیق و پژوهش کردند، قطعاً مجله ای هم خواهد بود، سخنرانی­ ها و همایش­ ها خواهند بود، کسانی که در بیرون از دانشگاه تولیداتی دارند، برای اینکه به این فضا ورود پیدا کند، پایشان به دانشگاه باز می شود و این، موجب تقویت این نوع ادبی در خارج از دانشگاه هم می شود.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار