در نخستین روزهای بهار نود و هشت، سیلی ویرانگر از ترکمن صحرا تا دیار دلیران تنگستان را با خود برد و خاک ایران را نقاب چهره دهها تن از هموطنانمان کرد. نگاه منطقی، علمی و فارغ از هیاهوهای سیاسی و رسانهای به ما نشان میدهد؛ سیل نوروزی ایران از جایی آغاز شد که در نیم قرن اخیر؛ رشد انفجاری جمعیت، ماشینزدگی جامعه و رسوخ تجدد در روح ملت ایران تخریب وحشتناک منابع طبیعی را به همراه آورد. عامل اول به تعداد انسانها شصت میلیون نفر اضافه کرد تا طبیعت خشن اما شکننده بوم ایران متحمل باری سنگین گردد. با ماشینزدگی جامعه، سرانه تخریب منابع چندین برابر و سرانجام با غالب شدن مشی صنعت و تجدد بهطور بیرحمانهای تجملات نسلهای پیشین به ضروریات نسل امروز تبدیل و ملت ایران را مسرف و تاراجگر طبیعت و منابع محدود آن کرد. با اندوه و تاسف باید گفت: نبود برنامههای آمایش سرزمین و سیاستزدگی برنامهها و مدیریتها به ویژه در دهه اخیر، طبیعتستیزی را در سطح و عمق گسترش داده است. محصول نامبارک آن هم این که امروز، همه عرصههای طبیعت ایران به درهمریختگی و عدم توازن بومشناختی دچار شدهاند. برای مثال؛ جامه سبز البرز شمالی دریده شده، رگ حیاتی ایران مرکزی (زنده رود) از زندگی بازمانده، سیستان با ریگ و ماسه تسخیر شده، عمق دشتهای پایکوهی از آب خالی شده، بلوطهای زاگرس پژمرده شده، ریزگردها نفس را بر ساکنان غرب کشور تنگ کرده و سرانجام چشم فیروزهای غزال ایران با نام دریاچه ارومیه به سپیدی گراییده است. این متن کوتاه، خلاصه رابطه غیراصولی و سوداگرانه انسان با طبیعت ایران در نیم قرن گذشته است. برای حل مسائل زیست محیطی ایران، به ویژه بحران سیل و سیل بحران باید در نظر داشته باشیم که:
امید که سیل اخیر به مثابه تلنگری برای بازگشت به فرهنگ همسازی ایرانیان با طبیعت و تقویت بنیانهای ملتسازی و ملتمانی باشد.