۲۵ مرداد ۱۳۹۴ ۱۳:۲۶
کد خبر: ۱۵۸۸۳

رسانه‌ها امروزه نفوذی انکارناشدنی یافته‌اند، تا آنجاکه نمی‌توان سایه افکندن آن‌ها را بر جزئی‌ترین امور زندگی روزمره نادیده گرفت. اغلب از این ویژگی به عنوان «قدرت رسانه‌ها» یاد می‌شود. اما حقیقت این است که با‌وجود نفوذشان، قدرت در آنها به چالش کشیده شده‌است و رسانه‌ها در عین اقتدار، قدرت خود را به مخاطبانی که خود فعالانه به تولید، توزیع و انتشار می‌پردازند، تفویض می‌کنند.  از این رو، در چنین شرایطی شاید صحبت از «مدیریت رسانه» و به طور مشخص مدیریت «رسانه‌های اجتماعی» و «موبایلی» کمی دور از ذهن به نظر برسد؛ چراکه اساساً امروز موجودیت رسانه در چارچوبی جدید، توسط کاربرانش بازتعریف شده و نمی‌توان از رسانه تلقی «مجرایی کنترل شونده» را داشت. آنچه این روزها شاهد هستیم چندوچون پیرامون مدیریت و به تعبیری فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی موبایلی همچون وایبر، واتس‌اپ، لاین و... است و برخی از چهره‌های فرهنگی- دینی از اشاعه این شبکه‌های مجازی ابراز نگرانی کرده‌اند و بر «مدیریت» آنها تأکید دارند.


 در گفت‌وگو با دکتر هادی خانیکی، استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، »باید و نباید‌های مدیریت رسانه‌های اجتماعی و موبایلی» را به بحث گذارده ایم.


 جناب دکتر خانیکی! با توجه به رسوخی که رسانه‌های اجتماعی در جزئی‌ترین ابعاد زندگی مردم داشته‌اند، فکر می‌کنید چقدر این فضاها بویژه «رسانه‌های اجتماعی موبایلی» مدیریت‌بردار هستند؟


مهم‌ترین ویژگی‌ فضای مجازی، خصلت شبکه‌ای آن است و از ویژگی‌های یک جامعه شبکه‌‌‌ای، «مرکز‌گریزی» یا به تعبیری «مرکزناپذیری» است. در واقع شبکه‌ها، منظومه‌هایی را می‌سازند که با گسترش هرچه بیشترشان، نقاط اتصال آنها در مقایسه با مرکز‌پذیری‌شان اهمیت بیشتری می‌یابد. از این‌رو، هر رسانه‌ به میزانی که تمرکز بر آن حاکم باشد، قابلیت مدیریت و برنامه‌ریزی پیدا می‌کند. بر اساس منطق فوق، از جمله ویژ‌گی‌های شبکه‌های اجتماعی، کنترل‌ناپذیری و تمرکزناپذیری خواهد بود.


 اگر »مرکزناپذیری» را ویژگی مسلم شبکه‌های اجتماعی موبایلی در نظر بگیریم، آن گاه پیش رفتن این رسانه‌ها بدون هیچ مدیریت و چارچوبی اساساً منطقی است؟


نخست باید بررسی کرد که منظور از مدیریت چیست؟ مدیریت دارای دو پایه مهم است: «سیاستگذاری» و «برنامه‌ریزی»  که هر کدام باز به صورتی بیرونی، از بالا یا درونی، از پایین صورت می‌گیرد. مهم‌ترین تغییری را که در فرآیند پیدایش رسانه‌های نو و جامعه شبکه‌ای شاهد هستیم، تبدیل ارتباطات عمودی به افقی است، یعنی به جای ارتباطات یکسویه، متمرکز و از بالا، ارتباطات تعاملی، گفت‌وگویی و افقی از پایین جایگزین شده‌است، پس نمی‌توان همان نوع سیاستگذاری، برنامه‌ریزی و درنهایت مدیریتی را که در مورد رسانه‌های «یک به چند» داشتیم در مورد رسانه‌هایی که «چند به چند» یا حتی چند به یک هستند، اعمال کنیم.


بر اساس این مفروضات، دیگر اعمال مدیریت از طریق مداخله‌های ملموس و فیزیکی امکانپذیر نیست. از مهم‌ترین مصادیق این نوع از مدیریت، سیاست «ممیزی» در مورد رسانه‌های مکتوب و «فیلترینگ» در مورد رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی است.


 با توجه به اینکه قبلاً هم تردیدتان را نسبت به این قبیل مدیریت‌ها اعلام کرده‌بودید، به اعتقاد شما برای ایجاد سازوکاری نظارتی برای «رسانه‌های اجتماعی موبایلی» چه باید کرد؟ برخی بر این باورند که اگر این فضاها آزاد گذاشته‌شوند، به صورت طبیعی خود را مدیریت می‌کنند. قضاوت شما دراین باره چیست؟


بله، قطعاً فیلترینگ راهگشا نیست و همان‌طور که اشاره کردید از ویژگی‌های فناورانه این شبکه‌ها خودکفایی آنها است، به‌طوری که در تولید، «خودتولید»، در توزیع، «خودتوزیع» و در دریافت، «خود‌دریافت» هستند. «کاستلز» این‌ قبیل از رسانه‌ها را از آن جهت که در تولید، توزیع و دریافت نقش تعیین‌کننده‌ای یافته‌اند، رسانه‌های «خودگزین» می‌نامد؛ خودی که استعداد یا ظرفیت برنامه‌گریزی و مدیریت‌گریزی دارد.


پس می‌توان گفت که باید اعمال مدیریت‌های کنترلی جای خود را به سیاستگذاری‌هایی بدهد که در جریان این سیاستگذاری‌ها نقش نهادهای سیاستگذار و حاکمیتی در کنار نقش دریافت‌کنندگان پیام، مخاطبان و کاربران تعریف می‌شود. دادن برچسب فرهنگ‌مدار و اخلاق‌مدار به نهادهای حاکمیتی و زدن برچسب شالوده‌شکن و ضدارزش‌ به کاربران و قرار دادن این دو در مقابل‌هم، کار صحیحی نیست و خود این مناسبات را نیز باید شبکه‌ای تعریف کرد.


به این صورت که، اگر مدیریت را به معنای اعمال محدودیت در نظر بگیریم، در شرایطی که خود نهادهای حاکمیتی بخشی از کاربران همین ظرفیت‌های جدید به حساب می‌آیند، قطع اینترنت، تنها فعالان شبکه‌های اجتماعی و بخش محدودی‌ از شالوده‌شکنان را محدود نمی‌کند، بلکه دولت‌ها، بانک‌ها و دستگاه‌های اقتصادی، نظامی و... را نیز در بر می‌گیرد.


حقیقت این است که هر اعمال محدودیتی هم جامعه و هم نهادهای حکومتی را در بر‌می‌گیرد. از این رو، باید «فرصت‌‌ها» و «تهدید‌های» احتمالی استفاده از این رسانه‌ها را شناخته و برای استفاده از فرصت‌ها و مدیریت تهدیدها برنامه‌ریزی کنیم.


گسترش شبکه‌های اجتماعی، نشانه تغییر و تحول در جامعه است نه تهدید. تهدیدانگاری این پدیده باعث می‌شود در مدیریت این فضاها «سیاست‌های کنترلی» از قبیل کندکردن سرعت اینترنت، محدودکردن تسهیلات استفاده از آن و... را در پیش بگیریم. این در حالی است که اگر این پدیده را «فرصت» برشمریم، طبیعتاً چگونگی استفاده بهتر و بیشتر از آن را مدنظر خواهیم داشت.


 پس سازوکار نظارتی برای مدیریت این فضاها از نظر شما با آگاهی از فرصت‌ها و تهدیدهای احتمالی استفاده از این رسانه‌ها گره‌می‌خورد، این فرصت‌ها و تهدید‌ها بر اساس چه معیاری تعریف می‌شوند؟


اگر منظور، واژه مدیریت باشد، آن وقت چالش‌های موجود ذیل واژه مدیریت قرار می‌گیرد، مدیریت از یک‌سو محدودکردن قانون‌گرایی‌ها به نهاد کنترل‌کننده و از سوی دیگر هم‌اندیشی مجموعه‌ای از شهروندان، نخبگان و سیاستگذاران برای گفت‌وگو و تصمیم‌گیری پیرامون پدیده‌ای نوظهوری ‌است که در خود تهدید‌ها و فرصت‌هایی دارد، تا دریابیم که چگونه می‌توان بر فرصت‌های استفاده از این فناوری جدید افزود و از تهدید‌های آن کاست. اگر تعریف دوم را نپذیریم مدیریت چیزی جز کنترل و فیلتر نخواهد‌بود.


 شاید تهدیدانگاری «رسانه‌های اجتماعی» نیز از جهت به چالش کشیده‌شدن گفتمان مسلط باشد، چراکه این رسانه‌ها با کاربرد شبکه‌ای‌شان نقشی متوازن را میان کاربران و سیاستگذاران تعریف کرده‌اند به‌گونه‌ای که به نظام اتوریته‌‌ای رسانه‌های «یک به چند» خاتمه داده‌است، قضاوت شما در این‌باره چیست؟


بله، به میزانی که قدرت انتخاب یا آگاهی در شهروندان بالا ‌رود، اداره یا مدیریت کردن متمرکز آنها دشوارتر می‌شود، از این رو، مدیریت مطلوب چنین جامعه‌ای، «مدیریت مشارکتی» است که طی آن خود شهروندان نیز به عنوان بخشی از قدرت لحاظ شده و دخالت داده می‌‌شوند.


از ویژگی‌های مهم جامعه‌شبکه‌ای «قدرت انتخاب» است؛ فناوری جدید بهره‌مندی از امکانات دور از دسترس را فراهم می‌کند تا افراد به جای مراجعه به دارالترجمه‌ها و نهادهای رسمی با استفاده از google translate کار خود را پیش ببرند یا به جای کسب اطلاعات رسمی از طریق دستگاه‌های دولتی و خود نهاد حکومت از سیستم دولت و روابط‌عمومی الکترونیک بهره بگیرند. همه این امور باعث می‌شود تا میزان نیاز شهروندان به نهادهای رسمی و حکومتی کمتر شود و به دنبال آن نهادهای رسمی و حاکمیتی به روند تصمیم‌گیری‌هایشان صورتی مشارکتی‌تر ‌دهند؛ براین اساس دو راه بیشتر نمی‌‌ماند، یا همان اعمال سیاست کنترلی و یا موفقیت نداشتن آن جلب مشارکت شهروندان و درنظرگرفتن حقوقی همچون «حق آگاهی»، «حق دریافت اطلاعات» و نظایر این‌ها. در واقع با مبنا قرار دادن دو عامل؛ حق آگاهی و حق مشارکت در روند سیاستگذاری‌ها است که می‌توان به توفیق در سیاستگذاری‌ها امیدوار بود.


 قائل‌شدن حق «آگاهی» و «مشارکت» برای کاربران این رسانه‌ها، درواقع به نوعی تداعی‌کننده «جریان آزاد اطلاعات» است که اتفاقاً در «منشور حقوق شهروندی» که از سوی ریاست‌جمهوری ارائه شد، مورد تأکید بود. سؤال این است که آیا آزاد گذاشتن «جریان اطلاعات» می‌تواند به نگرانی‌ بابت ارزش‌ها بینجامد؟ این در حالی است که به اعتقاد برخی متفکران، جامعه، کارکردی «خود اصلاحی» دارد و خود به صورتی طبیعی خود را اصلاح می‌کند. تا چه اندازه با این دیدگاه همدل هستید؟


تجربه هم در جهان و هم در ایران نشان داده‌ که «جامعه آزاد»، اخلاقی‌تر از جامعه محدود است، چراکه اخلاق امری اختیاری و انتخابی است و حتی بر پایه اعتقادات ما، انسان‌ از آن جهت که مختار است، مورد بازخواست قرار می‌گیرد، چراکه از انسان مجبور، مسئولیت خواستن منطقی نیست.


نکته دوم اینکه، باز تجربه نشان داده‌ حساسیت‌های جامعه بویژه آن زمان که وجهی «نهادمند» می‌یابد، کمتر از نهادهای حکومتی نیست، به عبارتی نهادهای مدنی کمتر از نهادهای حکومتی نسبت به «امر اخلاقی» حساسیت ندارند، بنابراین وقتی که «جامعه مدنی» از قدرت برخوردار می‌شود، در کنار دولت و نه در برابر آن قرار خواهد‌گرفت.


به این اعتبار، اگر بپرسید چه چیزی موجب بیشترین آسیب برای شهروندان در فضای مجازی شده‌است به اعتقاد من هم تحقیقات، هم نگاه عمومی نشان خواهد‌داد که جامعه‌ کمتر نهادمند و کمتر متشکل، جامعه‌ای بی‌پناه خواهد‌بود که ارتباط در آن سست و آسیب‌های اجتماعی رو به فزونی است، یعنی به میزانی که ارتباطات در جامعه‌ای ضعیف باشد، آسیب‌های اجتماعی هم


 بالا می‌رود.


نکته دیگر اینکه به میزانی که فرهنگ استفاده از کالاهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پایین بیاید، کژکارکردها ‌خود را نمایان‌تر می‌کند. از این رو، چنانچه طرز استفاده از اینترنت یا شبکه‌های اجتماعی را ندانیم، با ناکارآمدی‌های آن مواجه خواهیم شد. اینجا است که بحث «سواد رسانه‌ای» و توانمندی جامعه در استفاده از رسانه مطرح می‌شود. جامعه توانمند جامعه‌ای نیست که از آزادی لطمه ببیند. برخی به اشتباه فکر می‌کنند که با اعمال محدودیت، جامعه سالم‌تر می‌ماند، این در حالی است که این سیاست به دو دلیل راه به جایی نمی‌برد، نخست آنکه هر شهروندی آنقدر از سوی منابع مختلف در معرض اطلاعات قرار می‌گیرد که نمی‌توان از تهدید ارزش‌ها و دنیای فکری‌اش سخن گفت. دوم آنکه شاید در سایه کنترل و برخورد اجبارآمیز «در ظاهر» مدیریتی اعمال شود اما حقیقت این است که تغییرات از پایین همواره در حال شکل‌گیری است.


 استفاده از شبکه‌های اجتماعی مثل وایبر، واتس‌آپ و... در میان زنان خانه‌دار و شهروندان معمولی بیشتر است یا بین نخبگان و اعضای متخصص جامعه؟ فکر می‌کنم میان زنان خانه‌دار رواج بیشتری داشته‌باشد.


دقیقا همین‌طور است. وقتی مروری بر سیاست‌های رسمی و حاکمیتی گذشته داشته‌باشیم در می‌یابیم که وی‌چت به دلیل استفاده از نرم افزار Nearby Live (که افراد در ساختمان‌های مجاور را به هم مرتبط می‌‌کرد)، فیلتر شد. این در حالی است که می‌توان به جای دوست‌یابی، از این امکان برای دست‌یافتن به رستوران‌ها، کتابفروشی‌ها و بیمارستان‌های نزدیک نیز بهره برد و منصفانه نیست که به خاطر یک مو در ماست، ظرف آن را شکست و باید طرز استفاده از این رسانه‌ها را با آموزش و سواد رسانه‌ای ارتقا داد.


 با اعمال محدودیت بر این شبکه‌‌ها نمی‌توان مانع از پیشرفت آنها شد، چراکه آنها امروز به تأثیرگذارترین رسانه‌ها در نظام اجرایی و حتی سیاسی ما بدل شده‌اند. حضور رئیس جمهوری در اینستاگرام، وزیر امور خارجه در فیس‌بوک و تأثیر آن بر کسی پوشیده نیست. چنین قابلیت‌هایی حاکی از مواجهه ما با رسانه‌های جدیدی‌است که مرکب از فرصت‌ها و تهدید‌ها است. همواره اعتقاد من بر این بوده که باید در برخورد با این نوع رسانه‌های نوظهور، نه شیفته و نه مظنون عمل‌کرد. اساساً سیاست هراس از تکنولوژی جدید به دلیل ناآگاهی ما با کارکردها و کاربردهای این فناوری است تا آنجا که در تعامل با آن، بنا را بر ترس می‌گذاریم.


 در کنار ضرورت «آگاهی» نسبت به سرشت و ظرفیت‌های رسانه‌های اجتماعی، بویژه وایبر و واتس‌اپ و... چقدر «مشارکت» افراد در روند سیاستگذاری‌ها می‌تواند به بهره‌مندی ما از این فرصت‌ها بیفزاید؟


بسیار زیاد، فهمی که ما از آزادی، اخلاق، مسئولیت، تربیت شهروندان، شهروندی و... داریم همه به میزان مشارکت شهروندان و میزان اجبار از بیرون بستگی‌دارد، این دقیقاً مصداق بحث «بهشت و جهنمی» است که در فضای سیاسی ایران مطرح شد؛ «آیا می‌توان کسی را به زور به بهشت برد؟» حقیقت این است که حتی اگر نیت از این اجبار دلسوزانه هم باشد با زور به بهشت‌بردن، فرد را از میانه راه باز می‌دارد.


 پیامدهای یک مدیریت کنترلی به اعتقاد شما چه خواهد‌بود؟


حقیقت این است که «مدیریت‌کنترلی» پاسخگوی این فناوری و ظرفیت جدید نیست، چون این فضاها بنا بر خصلت انعطاف‌پذیری و شبکه‌ای‌‌شان به محض اعمال هر محدودیتی، آن را می‌شکنند. از این رو رابطه نهاد کنترل‌کننده، جامعه‌مصرف‌کننده و کاربر همواره براساس اعمال محدودیت، شکستن دایره محدودیت، اعمال محدودیت جدید‌تر، شکستن محدودیت جدیدتر تعریف خواهد‌ شد و آنچه همواره مورد غفلت قرارخواهد‌گرفت، چگونگی استفاده از این ظرفیت‌ها است.


 از آنجا که رویکرد دولت یازدهم در برخورد با شبکه‌های اجتماعی موبایلی ایجابی بوده ‌است و خود نیز از فرصت‌های آن بهره می‌گیرد، فکر می‌کنید در مسیر به‌کارگیری مطلوب این رسانه‌ها تا چه اندازه می‌توانند موفق عمل کنند؟


به نظر من، به میزانی که تصمیم‌گیری توسط دستگاه‌های مسئول به صورتی مشترک صورت پذیرد، این موفقیت میسر خواهد شد. به عبارتی به میزانی که وضع و اجرای قانون در این زمینه منبعث از جوانب مختلف بوده و تنها با دیدگاه‌هایی صرفاً امنیتی و انتظامی به آن نگریسته نشود، این امر محقق خواهد‌شد.


قبل از هرگونه تصمیم‌گیری در رابطه با چگونگی مدیریت شبکه‌های اجتماعی موبایلی باید جواب‌داد که آیا ظرفیت‌های دولت و جامعه بدون استفاده از قابلیت‌های فضای مجازی می‌تواند به کار خود ادامه دهد یا خیر؟ مثلاً قطعاً در کشور ما محدودیت‌هایی درمنابع اقتصادی، اشتغال و... وجود دارد، اگر بتوانیم از فضای مجازی برای ایجاد اشتغال و کارآفرینی بهره‌بگیریم نتیجه این خواهد بود که ما می‌توانیم در کنار ظرفیت‌های طبیعی و فیزیکی جامعه‌مان از این فضای جدید نیز استفاده کنیم. همان‌کاری که بسیاری از جوامع همچون هند و مالزی انجام دادند و با ورود به این عرصه‌ها به بسیاری از مشکلات اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی‌شان پاسخ دادند.


مادامی این رویکرد به رسانه‌های اجتماعی میسر خواهد ‌شد که تصمیم‌گیری براساس واقعیت‌های پیش‌رو و نیازهای موجود صورت پذیرد، چراکه اساساً با انگاره‌ها و پیش‌فرض‌های گذشته نمی‌توان جامعه و رسانه‌های جدید را شناخت. همان‌طور که اشاره‌کردم پایه شبکه‌های اجتماعی موبایلی، «تمرکز بر خود» است در حالی که پایه رسانه‌های قدیم متکی بر «جمع» و «تولید و مصرف انبوه پیام» بوده‌است. اگر این تحول گفتمانی مد نظر قرار نگیرد، طبیعتاً نگاه به مسأله هم، واقعی نخواهد‌بود. من نگاه دولت در این زمینه را واقع‌بینانه‌تر می‌بینم چراکه با آگاهی از ظرفیت‌های این تحولات فناورانه حرکت می‌کند. امیدوارم این سیاست‌ها بتواند سیاست‌های محدود‌کننده‌ و آثار اجتماعی منفی گذشته را برطرف کند.


«عصر اطلاعات» تنها یک واژه تبلیغی نیست، بلکه تحولی فناورانه است که نه تنها محققان و نظریه‌پردازان حوزه فناوری اطلاعات IT و ICT بلکه سایر حوزه‌های معرفتی و تمدنی را نیز در برمی‌گیرد.


این در حالی است که برخی از متفکران بر‌این باورند که گستره این عصر بسیار عمیق‌تر از عصر صنعت است و اگر «انقلاب صنعتی» تحولی بزرگ در زندگی بشر و حوزه‌های مختلف شناختی، اجتماعی و... بود، «انقلاب اطلاعات» نیز موج جدیدی است که پارادایم، انگاره و چشم‌انداز جدیدی را عرضه کرده‌است و مهار آن حتی به صورت فیزیکی امکان‌پذیر نیست.


منبع:ایران

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار